۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۳, دوشنبه

روایت فیلتر، شهرکرد و اصفهان


روایت اول - به لطف دوستان امنیتی و مخابراتی که این روزها اصلاً معلوم نیست که کدام امنیتی هستند و کدام مخابراتی چند روزی را از وبلاگ و وبلاگ نویسی دور بودم. مسئولین که اصولاً با هر نوع نوشتن از جمله وبلاگ نویسی مخالف بودند به جای این که یکی یکی وبلاگ ها را مسدود کنند و خودشان را خسته، تصمیم گرفته بودند یک سرویس وبلاگ مانند بلاگر را مسدود کنند!
البته من و خیلی از وبلاگ نویسان دیگر همین جا درجات تشکر را به جا می آوریم که حداقل مسئولین حداقل متوجه اشتباه خود شده اند و بلاگر را رفع فیلتر کردند، وگرنه با ما بودیم و بلاگمان بر دوش و دنبال یک وبلاگ گشتن!
پس تا بلاگر و کافه وطن فیلتر نشده است می نویسیم.

روایت دوم – اصولاً به سفر علاقه فراوانی دارم. هیچ پیشنهادی در این باره را رد نمی کنم و اگر لازم باشد خودم را در برنامه می گنجانم. بر همین اساس هفته گذشته به دعوت چند تن از دوستان خبرنگار و روزنامه نگار سفری به شهرکرد در استان چهارمحال و بختیاری داشتم.
اولین بار بود که به این استان و این شهر سفر میکردم و این موضوع واقعاً تاسف بار است که در ایران باشی و ایران گردی نتوانی!
شهرکرد ساده و بی آلایش بود. مردمانی آرام و شهری ساده. طبیعتی مثال زندنی. البته موضوع مهم در این سفر که لذت آن را دو چندان کرد، همراهی با دوستان خوب روزنامه نگار و خبرنگار بود. جمعی که حدود 97 درصد (!) تفاهم داشت. آن 3 درصد عدم تفاهم هم بر می گردد به علایق شخصی و لوس بازی های معمول که خب، دوستان سعی داشتند همرنگ دیگران شوند تا بیشتر به خودشان و بقیه خوش بگذرد.
سفر به شهر کرد همراه بود با دیدن کوهرنگ که پیش از این نامش را تنها روی بطری های پلاستیکی آب معدنی دیده بودم. دیدن لاله های واژگون که قبلاً تنها در حد عکس برایم معنی داشتند.
آبشار پیر غار را دیدم و روستای ده چشمه که در و دیوارش پر بود از طرفداری ها از میرحسین موسوی.
شاید بعد از این درباره این مسافرت بیشتر بنویسم. اما به هر حال سفر خوبی داشتم که همراه بود با آشنایی با دوستان بسیار خوب.
تنها می ماند دیر بیدار شدن های من از خواب صبح و تلاش جواد برای بیدار کردم که باید عذرخواهی بکنم که این یک مورد دست خودم نیست.

برخی از دوستان همسفر روایت هایی درباره سفر در وبلاگ هایشان نوشته اند و البته من را هم شامل لطفشان قرار دادن اند که خواندن آنها خالی از لطف نیست.
صدرا محقق – اگر به دنبال جزییات سفر هستند سفرنامه های صدرا را حتماً بخوانید.

روایت سوم – در جریان سفر به شهرکرد بالاخره آرزوی دیرینه من به وقوع پیوست و توانستم نصف جهان را ببینم. اصفهان تا پیش از این، روایت های دوستان و فامیل بود و عکس. ما اکنون سفری چند ساعته به اصفهان نیز به دانسته های قبلی اضافه شد.
اصفهان همانقدر که شنیده بودم و دیده بودم زیباست و جذاب. شرمنده خودم و اصفهان شدم که نتوانستم بیشتر در شهر بگردم و تنها سی و سه پل را دیدم و میدان نقش جهان. اما به هر حال سفر خوبی بود و خاطره ای چند ساعته، اما ماندگار از نصف جهان.
این که من تا این سن – حدود 26 سالگی – به اصفهان نرفته بودم برخی از دوستان را متعجب کرده است و خودم را ناراحت. اما به قولی «تا به حال پا نداده بود». تنهایی هم که سفر رفتن لطفی ندارد. از این به بعد به دنبال دوستی و زمانی می گردم که برای گشت و گذار در نصف جهان.

۱ نظر:

دست خیال گفت...

سلام و احترام
طبیعت ایران اینقدر متنوع و زیباست که حالا حالاها جنبه های توریستی بسیار خوبی می تواند داشته باشد.افسوس که ...