۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

نظریه پرداز اصلاح طلبان خاتمی است نه حجاریان



مصاحبه من با مرتضی حاجی در شماره 40 هفته نامه مشق آفتاب :

داستان این روزهای شخصیت های اصلاح طلبان، داستان غریبی است. چهره های سرشناس جریان موسوم به اصلاح طلبی یا در روز بعد از انتخابات و روزهای بعد از آن به بهانه های مختلف راهی زندان شدند و به عنوان متهم به انقلاب های رنگی و مخملی به دادگاه رفتند و یا روزه سکوت گرفته اند تا اظهاراتشان نه برای جریان متبوعشان مشکلی ایجاد کند و نه بهانه ای باشد برای پیوستن به همقطاران زندانی شان.

در چنین شرایطی به گفت و گو با مرتضی حاجی نشستیم که بی شک از تصمیم گیران ارشد اصلاح طلبان است و به اعتقاد بسیاری زیرکی وی در عملکردش پیش و بعد از انتخابات دلیلی شده تا دفتر کارش را با اتاق های زندان عوض نکند. وی یکی از محورهای اصلی وحدت در جریان اصلاح طلبی است. مرتضی حاجی همچنین از نزدیکان و مشاوران ارشد سید محمد خاتمی به شمار می رود و دوره ای نیز مدیرعامل بنیاد باران بود که رییس جمهور اصلاحات آن را پایه نهاد، اما از این سمت استعفا داد تا به فعالیت های انتخاباتی بپردازد.
حاجی همچنین فرماندهی سپاه بابل ، استانداری مازندران ، مشاورت وزرای كشور و بازرگاني ، مديریت عامل سازمان قند وشكر كشور و مديریت عامل مؤسسه همشهري را در کارنامه خود دارد.

با توجه به جریان های انتخابات و اتفاق های بعد از آن اصلاح طلبان و برای آینده چه برنامه ها و چه تصمیم هایی دارند؟

جریان اصلاح طلبی مستمر و پایدار است و مثل هر جریان اصلاح گرانه ای در دنیا در طول مسیر خود طبیعتاً با موانع و مشکلاتی روبرو می شود و جاده برای اصلاح کردن هموار نیست و این مقاومت اصلاح طلبان است که باید ناهمواری ها را هموار کند و موانع و مشکلات را با تدبیر از سر راه بردارد. مقطع بعد از انتخاب یکی از دست انداز های سخت و پیچ های بسیار تند مسیر جریان اصلاح طلبی است که چالش جدی پیش روی کشور است. اما بطور قطع می شود گفت اصلاح طلبی که یک پروسه است و نه یک پروژه استمرار خواهد داشت، اگرچه گاهی دچار کندی سرعت می شود اما در نهایت این حرکت رو به پیش ادامه دارد.

هم اکنون اصلاح طلبان چه می کنند و چه طرح و برنامه ای برای آینده دارند؟

یک شوک جدی بعد از انتخابات با دستگیری های گسترده به کشور و اصلاح طلبان وارد شد و مشخص نبود که دولت و حاکمان چه برخوردی را برای جریان اصلاح طلبی و اصلاح طلبان طراحی کرده اند و تا مدتی باید اتفاقات روزمره تحلیل می شد. اینک به تدریج فضا آرام تر شده و هیجانات روزهای اول فروکش کرده است. باورم من این است که جریان اصلاح طلبی همچنان که در آن روزهای هیجان زده و فعال بود به حرکت خود ادامه خواهد داد، ضمن این که اتفاقات گفته شده موجب انسجام بیشتری هم شده است و این توان بیشتری به این حرکت خواهد داد.

انتقادی به اصلاح طلبان مطرح است مبنی بر این که چرا اصلاح طلبان بعد از انتخابات سکوت کردند و به قول معروف با چراغ خاموش حرکت کردند؟ اگرچه برخی معتقدند که گویی جریان اصلاحات بعد از انتخابات حرکتی نداشت. چرا؟

اگرمنظورتان انتخابات ریاست جمهوری سال جاری است که سکوتی بعد از آن دیده نشد و البته کسی هم انتظار نداشت که بعد از آن فعالیت پرشور انتخاباتی و فضای بسیار جذاب تبلیغاتی قبل از روز رای گیری، بلافاصله بعد از رای گیری چنین برخورد چکشی و قهر آمیزی با کسانی که انتخابات را پرشور کرده بودند انجام شود. لذا مجالی لازم بود که شرایط جدید تحلیل شود.

در انتخابات مجلس هشتم جبهه ای با عنوان «جبهه فراگیر اصلاح طلبان» به وجود آمد، این جبهه در انتخابات ریاست جمهوری فعالیت چندانی نداشت. آیا به نظرتان فعالیت های این چنینی برای وحدت میان اصلاح طلبان دلیلی برای شکست آنها نبود و باعث تکرار تجربه انتخابات ریاست جمهوری نهم نبود؟

شرایط در انتخابات مختلف متفاوت است و نمی توان عیناً رفتاری را که مثلاً در انتخابات مجلس مناسب است برای ریاست جمهوری تکرار کرد و این عدم تکرار را نشانه شکست دانست، ضمن آنکه این انتقاد وارد است که ناهماهنگی در رفتار تشکیلاتی اصلاح طلبان وجود دارد، آن هم به علت تعدد احزاب اصلاح طلب و استقلال آنها و نیز تاثیر گذاری آنها. شاید دلیل دیگر آن هم فرهنگ پایین کار تشکیلاتی و جبهه ای است. داشتن تشکیلات مستقل بعضاً به مستقل عمل کردن تعبیر می شود درحالی مستقل عمل کردن به معنای تکروی نیست. تعداد زیادی از اصلاح طلبان خیرخواهانه به دنبال تجمیع در انتخابات بودند، اما عملاً این اتفاق نیفتاد و احتمالاً این تجربه باید بارها تکرار شود تا تاثیر خود را در باورهای مدیران تشکل های جبهه اصلاحات بگذارد که نمی توان به تنهایی کار را پیش برد.

بسیاری در بحث های انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری این سوال را بیان کردند که چرا اصلاح طلبان پیش از انتخابات بر روی آقای هاشمی تجمیع نکردند و در دور دوم ریاست جمهوری نهم به این نتیجه رسیدند که می توانند از ایشان حمایت کنند؟ آیا همین موضوع دلیلی بر عدم ائتلاف در اصلاح طلبان نبود؟

در مرحله اول انتخابات این اشکال وارد است و رایزنی های نامزد ها موجب طیف بندی هایی شد که آن نتیجه دور از انتظار را در پی داشت. باید پذیرفت که جامعه یک گرایش مشخص دارد که باید کشف شود. البته تحلیل های اشتباهی هم به نامزد ها می رسد و آنها را به پافشاری به مواضع خود وا می دارد. شاید مناسب ترین کار این بود که نامزد های اصلی گذشت بیشتری نشان می دادند و یا بزرگان اصلاح طلب رایزنی جدی تری می کردند که این اتفاق نیفتاد. و حال آنکه در طرف مقابل ایجاد وحدت در اشخاص و احزاب موسوم به اصولگرا بسیار جدی و حتی با دستور صریح انجام شد بطوری که به قول یکی از بزرگان آن جبهه «با چشم گریان» به آقای احمدی نژاد رای دادند.

برخی این موضوع را مطرح می کنند که مبانی فکری اصلاح طلبان در جریان انتخابات دچار تزلزل شده است، و بطور مشخص از آقای حجاریان به عنوان فردی نام برده می شود که مبانی قبلی و اعتقادات قبلی خود را زیر پا گذاشته اند. آیا مبانی فکری اصلاح طلبان این گونه است که با فشار ها تغییر کند؟

سخنانی که در شرایط غیر عادی بیان می شود نمی تواند ملاک قضاوت قرار گیرد و به تغییر نظریات تعبیر شود. آقای حجاریان هم مبانی فکری اصلاح طلبان را تضمین نمی کنند که در صورت تزلزل فکری ایشان آن مبانی متزلزل شود.

اما بسیاری مثل آقایان نبوی و تاجزاده سکوت کردند و چیزی نگفتند؟

آدم ها و شرایط آنها با هم متفاوت است. به هرحال منظور این است که آنچه در شرایط غیر عادی بیان می شود نمی تواند مدرک باشد. اصلاح طلبان هیچگاه کسی را به عنوان ایده پرداز مشخص نکرده اند و جبهه اصلاحات خود را پیرو نظرات شخص معینی ندانسته است، لذا این سخن از اساس اشکال دارد. می توان گفت مبانی مشترک اصلاح طلبان ضرورت تلاش مستمر برای تغییر مثبت که در چارچون جمهوری اسلامی ایران انجام می شود. اما ممکن است یا دو تشکیلات اصلاح طلب نظرهای متفاوتی داشته باشند. اما مبانی اصلاح طلبی و اصول آن توسط جناب آقای خاتمی تدوین و اعلام گردید. این بدان معنی نیست که کسی از اصلاح طلبان بدان نقدی ندارد و اتفاق نظر فراهم است، اما قاطبه اصلاح طلبان آن را باور دارند. این اصول مبتنی بر فرهنگ ما، ارزش های مورد قبول عامه مردم و اصول قانون اساسی است و از هیچ نظریه پرداز غربی هم اقتباس نشده که با تغییر شرایط دچار تزلزل شود. این مبانی مبتنی بر فرهنگ خودمان و برگرفته اس تعالیم اسلامی و دینی ما است و به اعتقاد من به اندازه کافی استحکام دارد و همچنان پابرجاست. البته طبیعتاً شرایط تغییر می کند و حرف های جدیدی ممکن است مطرح شود، اما مبانی اصلی تغییر نمی کند. افرادی هم اگر خود در مبانی خود تجدید نظرکرده اند به خودشان مربوط است هرچند باور تغییر یک شبه خیلی راحت نیست.

این انتقاد وارد است به جریان اصلاح طلب مبنی بر این که چرا این جریان رهبری مشخصی ندارد، با توجه به این که این جریان در مردم شناخته شده است و بین مردم هم مقبولیت کافی را دارد. با این اوضاع چرا رهبر مشخصی برای جریان در نظر گرفته نشده است و هستند افراد متعددی که ادعای رهبری این جریان را دارند؟

جریان اصلاح طلبنی حرکتی عام و مردمی است و جناب آقای خاتمی به علت این که از سوی مردم به عنوان یک اصلاح طلب واقعی شناخته و عملاً به نظریه پرداز اصلاح طلبان تبدیل شده است و نظرات ایشان نظر عمومی مورد پذیرش اصلاح طلبان است و می توان گقت که الگو برداری از ایشان در جریان اصلاح طلب انجام می شود، اما در جریان عمل شورای هماهنگی معتبرترین هماهنگ کننده اجرایی این جریان است.اگرچه هنوز همه تشکل های اصلاح طلب عضور این شورا نیستند.

بعد از انتخابات اتفاقاتی افتاد مثل این که آقایان کروبی و موسوی حضور گسترده تری در صحنه داشتند و بین مردم محبوبیت دوچندانی یافتند. این موضوع از سوی برخی کارشناسان اتفاقی خجسته بود. شما حضور این افراد در کنار آقای خاتمی را چگونه بررسی می کنید؟

بدون شک این اتفاقی که گفتید و اتفاق های دیگر مثل این که برخی اصولگرایان در جریان انتخابات از نامزد اصلاح طلبان حمایت کردند اتفاق بزرگی بود و دو طیف معتدل سیاسی کشور را به هم نزدیک تر کرد. در واقع تقویت جبهه اصلاح طلبی اتفاق افتاد. آقای کروبی درجریان های بعد از انتخابات محبوبیت بیشتری بین مردم پیدا کرد. آقای مهندس موسوی هم توانست در فرصتی کوتاه محبوبیت بسیاری بین مردم دست پیدا کند که پیش بینی آن برای بسیاری سخت بود. این تحول بزرگی بود که اتفاق افتاد. برداشت من این است که جریان اصلاح طلبی نسبت به قبل تقویت هم شده است. این خشونت هایی هم که انجام شد به تقویت پایگاه اصلاح طلبان انجامید.

در هفته ها و ماه های گذشته صحبت های بسیاری درباره طرح های وحدت ملی و تفاهم ملی شنیده می شود که افراد مختلف نظرمی دهند. به عقیده شنا جنین طرح هایی شدنی است؟

این که نیاز است که برای رفع مشکلات ناشی از اعلام بد نتیجه انتخابات و برخورد های پس از آن تدبیری اندیشید تردیدی نیست. اینکه این طرح چه ساز و کاری دارد و چه کسانی باید این کار را انجام دهند بحث هایی را می طلبد. کسانی هستند که هیج علاقه ای ندارند که دعواها خاتمه پیدا کند و رضایت مندی مردم افزایش یابد لذا هر روز این آتش را شعله ور تر می کنند. برخی افراد تند رو که خود را به اصولگرایان منتسب می کنند و من شک دارم بتوان آنها را اصولگرا خواند، چون دارند با اصول برخورد می کنند، خیلی راحت می گویند نیاز به وحدت نیست و به راحتی به انسان های شریف و ارزشمند کشور تهمت می زدند. مانند رفتارها و ادعاهایی که درباره آقای موسوی خوئینی ها مطرح شد که من اعتقاد دارم این رفتار ها پشت آقای خوئینی ها را که حضرت امام بود نشانه گرفته است. چون ایشان امیرالحاج منصوب حضرت امام بودند. دادستان کل کشور به انتخاب حضرت امام بودند و شخصیتی عالم و مبارز شناخته شده هستند. این افرد که چنین رفتار هایی دارند نانشان در دعوا است، وگرنه مواردی را که مطرح می کنند، چه سودی برای کشور دارد جز جنجال هایی که به اختلاف و نارضایتی بیشتر می انجامد. این نشان می دهد که موضوع رسیدن به وحدت و تفاهم کار سختی است. حضرت آیت الله هاشمی که از وحدت سخن می گوید، می داند چه خطر غظیمی در نتیجه چند دستگی در انتظار کشور است ، اما پشت آن عملکردی باید باشد که راه را به سوی وحدت باز کند. عده ای خود را حق مطلق بدانند و طرف مقابل را باطل و دائم از تریبون هایی که در اختیار دارند همچون رادیو تلویزیون و تریبون هایی که باید وحدت بخش باشد، بد و بیراه به طرف مقابل می گویند نمی توانند باز کننده مسیر وحدت و تفاهم ملی باشند.

نقش آقای هاشمی در وضعیت امروز ایران چگونه است؟ این روزها برخی چنان سخن می گویند که گویا حمایت آقای هاشمی از هر فردی به عنوان یک گناه بزرگ محسوب می شود. از این موضوع شما چه تحلیلی دارید؟

حضرت آیت الله هاشمی حضورش برای کشور – خصوصاً در شرایط بحرانی – همواره مغتنم بوده و کمک به حل مشکل کرده است. کسی در این که ایشان حسن نیت دارند نمی تواند تردید کند. ایشان از عوامل بسیار مهم و تاثیر گذار در پرورش انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و مدیریت کشور بوده و هستند. و حضرت امام (ره) به ایشان بسیار اعتماد داشته اند. عنصری این چنینی که کشور بسیار بهره از آن برده است و می تواند بیشتر از این هم بهره ببرد، طبیعی است که مورد حسد واقع شود. شاید یکی از تیزهوشی هایی که مقام رهبری انجام داد، انتخاب آقای هاشمی به عنوان رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود. هدف از تخریب آقای هاشمی در این شرایط حساس می تواند تخریب و تضعیف رهبری انقلاب باشد، چنانکه آقای هاشمی از نزدیک ترین یاران ایشان هستند. حمایت آقای هاشمی از اصلاح طلبان بر مبنای دریافت دقیقی هست که دارند. بنابراین به نظر من حمایت آقای هاشمی نه بخاطر ادارت خاصی است که به این جریان دارد، بلکه به دلیل تشخیص مصلحتی نظام است و می دانند رسیدن به توسعه و تعالی در کشور با شعارهای بدون پشتوانه شدنی نظام نیست و نیاز به تدبیر، برنامه ریزی و حسن مدیریت دارد نه به چالش کشیدن داخل و خارج کشور.

راه برون رفت از اوضاع کنونی چیست؟

حق مردم به عنوان صاحبان کشور باید مورد احترام قرار گیرد و همه 72 ملیون جمعیت اند و نه فقط آنهایی که هوادار دولت و جناح حاکم اند. با صاحبان کشور نباید برخورد خشونت آمیز داشت. لازم است آرامش و اعتماد به جامعه برگردد و دستگاه های قضایی و مخصوصاً مدعی العموم از حقوق تک تک افراد جامعه حمایت کنند و آنهایی را که گستاخانه به بخشی از مردم و شخصیت های محترم تهمت می زنند و اهانت می کنند را باز خواست کنندو امنیت روانی را به جامعه برگردانند. تجربه نشان داده است که زبان زور نمی تواند جای منطق را بگیرد. گرفتن و بستن و داغ و درفش اگر موثر بود امروز جمهوری اسلامی نداشتیم. فعالیت های قانونی در چارچوب محترم دانسته شود و اجازه نقد داده شود نه این که منتقدان به انواع تهمت ها متهم گردند. برای رسیدن به جامعه متفاهم حسن نیت و گذشت نیاز است که از ارباب قدرت بیشر انتظار می رود. برگزاری جلسات گفت و گو برای تضارب آرا و افکار و مشخص کردن نقاط اشتراک . افتراق بین برگزیدگان دوجناح در بسیار مفید است که اگر اراده ای برای انجام آن باشد انشاالله و مفید و موثر خواهد بود.

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

مشهد نوشت (2): محله قالیباف و سفرهای پر دردسر استانی


سه شنبه و چهار شنبه (هفته گذشته)‌ روزهای خوبی بودند در استان خراسان رضوی. کلی گشت و گذار و کلی جاهای دیدنی. اولین موضوعی رو هم بهش پی بردیم این بود که اصولاً طبیعت زیبا و فضای بکر زندگی  در آینده آدمی زیاد تاثیر می گذارد. و البته بر چهره آدمی. سه شنبه به طرقبه  و شاندیز رفتیم. طرقبه که در جریان  هستید، زادگاه آقای نظامی، شهردار، خلبان باقر قالیباف است. دیروز هم فهمیدم برای چی قالیباف اینقدر خوش  تیپه! بسیار روستای زیبایی بود که بعداً مفصل می پردازم به آن همراه  با عکس. شاندیز هم جای خوبی بود و  بشدت زیبا، آن هم در فصل پاییز. البته رستوران های خوبی هم داشت.
روز چهارشنبه هم رفتیم  خدمت فردوسی عزیز. احساس من در آرامگاه  فردوسی احساسی بود که زمان دیدن تخت  جمشید داشتم. احساسی وصف ناپذیر و  آرمانی. اون هم در پست های بعدی تعریف می کنم.
اما بعد  از برگشتن از توس گردی و البته پاساژ گردی که اصولاً در مشهد موضوع مهمی است و جایگاه ویژه ای دارد، با صحنه هایی روبرو شدم که برایم جالب بود. بسیاری از خیابان ها و یا بهتر بگویم بیشتر خیابان های منتهی به حرم امام رضا بسته بودند. این خیابان ها یا توسط بلوک های بزرگ سیمانی بسته شده بودند و یا افسرهای راهنمایی و رانندگی آنها را بسته بودند و به ماشین ها اجازه عبور نمی دادند.
من سوار تاکسی  بودم و راننده تاکسی زیر لب می گفت: باز هم شروع شد. باز هم اومد. بعد  هم پیچید توی چند کوچه فرعی و  به راه ادامه داد. البته کوچه های  تنگی که به این راحتی ماشین از آنها عبور نمی کرد.  زیاد پی ماجرا را نگرفتم و فکر کردم برای جشن  میلاد امام رضا راه ها را بسته اند. پیاده که داشتم به طرف  محل سکونتم خیابان امام رضا مشهد می رفتم، بارها با این صحنه روبرو شدم که مردم و زائران با راه های  بسته روبرو شده اند و نمی  دانند باید چه کنند. ترافیک پشت ترافیک بود و به قول انگلیسی زبان های  «ترافیک جمی» شده بود.
تقریباً تمام کوچه های منتهی به خیابان امام رضا را با بلوک های سیمانی بزرگ بسته بودند و کسی نه می توانست داخل شود و نه کسی می توانست خارج شود. خیلی از ماشین ها در کوچه مانده بودند و مجبور بودند برای رهایی از این ماجرا تن به ترافیک های ساعتی بدهند که شب های مشهد را هم مثل شب های تهران  ترافیکی کرده است.
به محل سکونتمان که رسیدم از رزروشن محل اقامتمان درباره این ماجرا پرس و جو کردم و او هم جواب داد  که پنج شنبه صبح احمدی نژاد به مشهد خواهد آمد و سخنرانی خواهد  کرد. جالب بود که من فکر می کردم در خبرها دیده ام احمدی نژاد قرار است جمعه به مشهد برود. اما گویا برنامه سفر هم مثل خیلی چیزهای دیگر تغییر کرده است و به جای جمعه، پنجشنبه می رود.
چند ساعتی گذشت. ساعت یک بامداد بود که همچون شب های قبل به یکی از کافی نت های اطراف حرم امام رفتم. (در مشهد کافی نت ها و حداقل کافی نت های نزدیک حرم امام رضا حدوداً تا ساعت 3 بامداد باز بودند و مشتری داشتند.) کارم که تمام شد خواستم سری به امام هم بزنم. وقتی از کافی نت برون آمدم با صحنه ای مواجه شدم که باورش نه برای من که برای خیلی هایی که ایستاده بودند و داشتند نگاه می کردند، باور نکردنی بود.
چند مامور راهنمایی و رانندگی و چند ماشین یدک کش در حال بردن اتومبیل هایی بودند که در حاشیه خیابان امام رضای مشهد پارک شده بود. گویا قرار بود مسیر این خیابان خالی باشد و برای همین تمام ماشین های دو طرف خیابان به پارکینگ برده می شد. البته این اتفاق هم افتاد و وقتی داشتم از زیارت برمی گشتم خبری از ماشین و موتور و هیج جنبنده موتور دار بنزین سوز دیگری نبود.
تعجب کردن بودم که از قبل هیچ هشداری به مردم و زائران در این باره داده نشده بود و اگر هم ساکنان شهر روی تجربه های قبلی خبر داشتند، این زائران بی نوا بودند که بی اطلاع از قوانین سفر های استانی بودند. داشتم به این فکر می کردم که اصولاً صاحب ماشین فردای آن روز وقتی با جای خالی ماشینش روبرو شده چه واکنشی نشان داده و چه فکری کرده؟ چه احساسی بهش دست می دهد؟ آیا می داند چه بلایی سر ماشینش آمده و کجا برده شده است. آیا این اطلاع رسانی انجام می شود که صاحب ماشین باید از کجا ماشینش را تحویل بگیرد؟ این سوالات اصولاً سوالاتی هستند که مثل انبوهی از سوالات دیگر که در دولت نهم پرسیده شد، نباید در پی جوابش بود و تنها برای پرسیده شدند آفریده شده اند و ادامه هم دارند.
گویا این طور که خبرگزاری هایی مثل فارس و ایرنا و برنا و روزنامه های کیهان و ایران، مطالبی را به عنوان خبر منتشر می کنند، این سفرهای استانی برای استان ها و مردم تنها با خیر و برکت هم همراه نیست و مشکلاتی را هم در پی دارد که بسیار کم به آن پرداخته می شود. بهتر است آنانی که به سفرهای استانی می روند همه جوانب این سفرها را در نظر بگیرند و چنان سخن نگویند و عمل نکنند که گویی این سفرها راه نجات مردم است و چیزی غیر از این نیست. اگرچه تنها با چند سفر کوچک هم می توان فهمید که قسمت زیادی از وعده های رییس جمهور در دولت نهم عملی نشده است و مردم باز هم چشم انتظار هستند، با مشکلاتی که هر روز بیشتر و بیشتر می شوند. البته در مقابل باید به بعضی کارهای انجام شده هم اشاره کرد و از حق نگذشت. اما آیا براستی سفرهای استانی چنین است که از رسانه دولتی ( و نه ملی) می بینیم؟ مردم چه می گویند؟ آیا کسی به آنها گوش می دهد؟ 

پی نوشت: گویا نوشته قبلی من یکی از هموطنان مشهدی را ناراحت کرده است. من اولاً به شدت نارحتم از این موضوع و از ایشان می خواهم که من را ببخشند،‌دوم هم این که در این باره توضیحات بیشتر لازم است که خواهم گفت.