۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

هاشمی با اصلاح طلبان یا اصلاح طلبان با هاشمی

اول - آیت الله هاشمی رفسنجانی از آن افرادی است که خیلی کم می توان مثل او در عرصه سیاست پیدا کرد. شخصی که بعضی او را مرموز می دانند که به این راحتی ها نمی توان سر از کارش در آورد. شخصیت این چنینی هاشمی باعث شده بود که چند سال پیش که او بیش از امروز بر عرصه قدرت نقش داشت، شایعه شود که حتی رشته «هاشمی شناسی» در یکی از دانشگاه های آمریکا تدریس می شود. البته هیچگاه معلوم نشد که آیا چنین رشته تحصیلی وجود دارد یا نه. اما به هر حال شخصیت هاشمی، چنین نیست که بتوان به راحتی زیر و بم های آن را شناخت. شاید «آقای سیاستمدار» بهترین تعریف از آیت الله هاشمی باشد.

دوم - چند روز پیش مطلب یکی از دوستان درباره هاشمی را که در یکی از رسانه های آنلاین نوشته بود، به پیشنهاد خودش خواندم. دوست داشت درباره این مطلب نظر بدهم. مطلب خوبی بود، اما به نظرم تحلیل جالبی نبود. نویسنده در این نوشته نتیجه گرفته بود که این هاشمی است که برای باقی مانده در عرصه سیاست به دنبال همراهی اصلاح طلبان است و در چند سال گذشته (دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد) با رابطه نزدیک با اصلاح طلبان سعی کرده به حاشیه رانده نشود. نویسنده البته دلایل خاص خود را برای این تحلیل نوشته بود اما به او گفتم که این تحلیل نیم تواند درست باشد و اصولاً شخصیت هاشمی چنین نیست.

سوم – با این که در انتخابات دوره اول خاتمی سن و سالم آنچنان نبود که در متن اتفاق های سیاسی کشور باشم و تنها به عنوان یک طرفدار عادی و از روی علاقه های نوجوانی از سید محمد خاتمی حمایت می کردم، اما بعضی موارد را می توانستم تشخیص دهم. یکی از این موضوعات اختلاف برخی اصلاح طلبان که آن روزها به «چپی» معروف بودند، با هاشمی رفسنجانی بود که دوره ریاست جمهوری اش به پایان رسیده بود. این اختلاف ها و حمله ها به هاشمی هم قبل از انتخابات بود و هم بعد از انتخابات. آن روزها فضای سیاسی در مقایسه با روزهای کنونی باز تر بود و منتقدان راحت تر انتقاد های خود را بیان می کردند. بعد از انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب سید محمد خاتمی هم این انتقاد ها از هاشمی ادامه داشت و اتفاقاً تند تر و شدید تر شده بود. همین موضوع حتی نوع نگاه مردم به هاشمی را تغییر داده بود و همه هاشمی را مثل خان های قدیمی می دانستند که کشور ایران، آبادی اش بود و مردم رعیت هایی که برای او کار می کنند و خود همیشه گرسنه هستند. نویسنده هایی هم که خود را اصلاح طلب می دانستند هم در انتقاد و حمله به هاشمی کم نمی گذاشتند. بهترین نمونه هم کتاب معروف عالیجناب سرخ پوش و عالیجنابان خاکستری اکبر گنجی بود که در یکی  از بیاد ماندنی ترین روزهای آزادی قلم نوشته شد. البته آزادی قلمی که در بعضی مواقع باعث می شد انتقاد ها رنگ بد و بیراه بگیرد.

چهارم – این نگاه به هاشمی که نتیجه تلاش برخی اصلاح طلبان بود، در انتخابات مجلس بعد از انتخابات ریاست جمهوری هم ادامه داشت. آیت الله رفسنجانی در این انتخابات شرکت کرد و توانست با مشکلات فراوان و به عنوان آخرین نماینده از تهران به مجلس راه پیدا کند. حتی برخی از این شایعه صحبت می کردند که که هاشمی نتوانسته رای لازم را بیاورد و با حمایت رهبری به مجلس راه یافته است. کاریکاتور معروفی هم در این زمینه کشیده شد که نام کاریکاتوریستش را به یاد ندارم. این شایعه ها و حمله هایی که به این واسطه به هاشمی شد، هاشمی را برآن داشت تا از حضور در مجلس انصراف دهد. بسیاری از چپی های تند رو آن روزها خود را برنده جدال با هاشمی می دانستند و خوشحال از این پیروزی.

پنجم – نزدیک انتخابات نهم ریاست جمهوری شد و باز نام آیت الله هاشمی به میان آمد. آن روزها درخوست ها برای بازگشت هاشمی به ریاست جمهوری زیاد بود، اما هاشمی علاقه ای به نشان دادن موضع خود و شرکت در رقابت های معمول انتخاباتی پیش از موعد مقرر نداشت. هر روز اخبار مختلفی درباره شرکت کنندگان در انتخابات می آمد و هر کس به نوعی در رقابت های پیش از انتخابات نهم شرکت می کرد. رضایی، قالیباف، لاریجانی، احمدی نژاد یک طرف و دعواهای اصلاح طلبان بر سر نامزدی کروبی و مهرعلیزاده و معین یک طرف. البته در این میان همیشه داغ ترین خبر مربوط بود به آخرین تحولات و اخبار پیرامون نامزدی یا عدم نامزدی هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری. بالاخره در روزهای آخر هاشمی به وزارت کشور رفت و برای شرکت در انتخابات ثبت نام کرد. آن روزها هم انتقاد های از هاشمی وجود داشت و حتی با ورود به وی به صحنه انتخابات این انتقاد ها بیشتر شد.

ششم – انتخابات برگزار شد و احمدی نژاد و هاشمی به دور دوم راه پیدا کردند. این اتفاق اولین و اصلی ترین هشدار به اصلاح طلبان بود. هشداری دیر هنگام که دیگر هیچ فایده ای نداشت. با حضور هاشمی در مرحله دوم این موضوع اثبات شد که هاشمی با تمام تخریب ها و انتقاد های تند اصلاح طلبان هنوز پایگاه مردمی خود را از دست نداده بود و وانسته بود با شکست دادن سه نامزد اصلاح طلب به همراه احمدی نژاد ناشناخته برای مردم به مرحله دوم انتخابات راه پیدا کند. این جا بود که اصلاح طلبان از خواب چند ساله خود بیدار شدند و فهمیدند آنچه باید زودتر می فهمیدند. در عرض چند روز اصلاح طلبان باخته در مرحله اول انتخابات طرفدار هاشمی شدند و پوستر های خاتمی – معین جای خود را به پوستر های خاتمی – هاشمی تبدیل شد. اما انگار برای این حمایت ها دیر بود و حمایت های اصلاح طلبان از هاشمی هم نتوانست او را در برابر احمدی نژاد پیروز کند.

هفتم – گویا بعد از این بود که اصلاح طلبان به خوبی درک کردند که حمله های آنها به هاشمی در سال های قدرت در واقع تیشه ی بوده که به ریشه خود زده اند. آنها دریافتند خاتمی اگرچه رهبر و پدر معنوی اصلاحات بود اما بازی های سیاسی هاشمی را بلد نبود و معروفیت و چه بسا محبوبیت او را در میان قشرهای مختلف مردم نداشت. همین بود که اصلاح طلبان آرام آرام به سوی هاشمی بازگشتند. شاید تصویر معروف رای دادن هاشمی و خاتمی همراه با هم در حسینیه جماران سند مهمی از بازگشت اصلاح طلبان به آقای سیاست ایران بود. هر سال که از آغاز دولت احمدی نژاد می گذشت حمایت اصلاح طلبان از هاشمی بیشتر و بیشتر می شد. این موضوع تا آنجا پیش رفت که اصلاح طلبان به تلاش خود با هاشمی عملاً در یک جبهه قرار گرفتند و شدند منتقدان اصلی دولت.

هشتم – اما تخریب ها و انتقاد های اصلاح طلبان از هاشمی چنان جایگاه او را در جامعه متزلزل کرده بود که احمدی نژاد و حامیانش بعد ها توانستند بهترین استفاده را این جایگاه متزلزل بکنند. احمدی نژاد در طول ریاست جمهوری نهم بارها بطور غیر مستقیم به هاشمی حمله کرد و بدون هیچ سند و مدرکی او را متهم اصلی بسیاری از مشکلات اقتصادی ایران معرفی کرد. تیر نهایی احمدی نژاد به هاشمی هم اتهامی بود که در مناظره با موسوی درباره خانواده هاشمی مطرح شد. اتهامی که هیچگاه مدارکش از سوی احمدی نژاد منتشر نشد و تنها یک اتهام باقی ماند. احمدی نژاد اما توانست با طرح چنین موضوعی درباره خانواده هاشمی تا حدودی او را در عرصه سیاست تحت فشار قرار دهد.

نهم – در مصاحبه ای که در روزهای پایانی سال 88 با حجت الاسلام مجید انصاری، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام داشتم و در روزهای ابتدایی سال 89 در روزنامه بهار منتشر شد، از او درباره انتقاد های تندی که در دوران اصلاحات از هاشمی می شد پرسیدم و به عنوان نمونه به کتاب اکبر گنجی اشاره کردم. آقای انصاری در این مورد می گفت:
در دوران اصلاحات هم عده ای بودند که مثل الان که به عنوان هواداری از جنبشی خاص یا هوادار اصولگرایی تیشه به ریشه می زنند این کار را کردند و ضربه های سنگینی هم به اصلاحات زدند.
 آنها هیچ نسبتی هم با اصلاحات ندارند. کسی مثل گنجی در دوره اصلاحات آیا مسوولیتی داشت. گنجی کجای اصلاحات بوده؟ تخریب ها مخصوصاً در ابتدای دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی علیه آقای هاشمی وجود داشت و برخی روزنامه های اصلاح طلب آن زمان انتقاد های تندی از ایشان می کردند.
برخی جریان های تندرو و افراطی در زمان اصلاحات تندروی هایی درباره آقای هاشمی انجام دادند که ما در همان زمان برخورد کردیم. این موضوع را نباید به پای جریان اصلاحات گذاشت. اینکه گفته می شود تخریب هاشمی از دوره اصلاحات شروع شد به لحاظ تاریخی درست نیست. 
آقای هاشمی در دولت اول البته اشتباهاتی داشت. به دلیل برخی کج خلقی های افراد جریان چپ آن زمان، آقای هاشمی به کل جریان بی مهری کرد. به نظرم آقای هاشمی آن زمان افراط کردند و موجب شدند مجلس چهارم شکل گیرد که به حذف کامل جریان چپ آن روز انجامید. اما مجلس چهارم از اواسط کار انتقاد های تندی را نسبت به آقای هاشمی آغاز کردند.  اینها جریانی بودند که در نماز جمعه انتقاد از آقای هاشمی را تیر زدن به خیمه امام حسین (ع) می دانستند. همین ها در اواسط حرکت قطار سازندگی آقای هاشمی ترمزدستی این قطار را به نام عدالت و مبارزه با تجمل گرایی کشیدند.  در اصلاحات هم متاسفانه جریان هایی مخصوصاً در انتخابات مجلس ششم انتقاد های تندی را انجام دادند که مورد تایید ما نبود. اما موضوع ثروت و قدرت و بچه های آقای هاشمی را جریان راست به وجود آورد.
مصاحبه با مجید انصاری 

دهم – بدون شک اگر آیت الله هاشمی نبود وضیعت اصلاح طلبان بعد از کودتای انتخاباتی سال 88 وخیم تر از این حرف ها بود و حکومت راحت تر می توانست با استفاده از بگیر و ببند ها و اعتراف گیری ها اصلاح طلبان را از دایره سیاسی خارج کند. اما حضور پر رنگ او در عرصه سیاست بعد از انتخابات و اظهاراتش در نماز جمعه معروف نشان داد که او هنوز بهترین بازی ساز سیاست در ایران است. همین موضوع باعث شده است تا بسیاری از اصلاح طلبان داخل ایران و بعضاً اصلاح طلبان خارج نشین بار دیگر از وی حمایت کنند و نظرات او را راه گشایی برای بحران حال حاضر ایران بدانند. با توجه به جریان های گفته شده این که برخی تحلیلشان از رفتار کنونی هاشمی این باشد که او با نزدیک شدن به اصلاح طلبان به دنبال ماندن در عرصه سیاسی است به نظم به شدت ساده انگارانه است. آیت الله هاشمی رفسنجانی با تمام انتقاد ها و حمله هایی که این روزها از سوی برخی خرده ریزه های سیاسی علیه او انجام می شود، هنوز هم بزرگترین و با هوش ترین سیاست مدار ایرانی است. آیت الله این روزها به گفته دخترش به نماز جمعه نمی آید تا مردم آسیب نبینند.  نه تنها بعد از این همه سال هنوز اظهار نظرهای هاشمی در رسانه های گوناگون می تواند مهمترین تیترهای رسانه ها را به خود اختصاص دهد و واکنش های فراوانی به دنبال داشته باشد، حتی این روزها انتشار و یا بازنشر یک خبر یا نامه قدیمی نیز در سایت آیت الله واکنش بر انگیز است. برخی به اصطلاح رسانه ها و سیاستمداران تازه کار در جبهه منتقدان هاشمی هم همچون روزنامه های جوان و وطن امروز و یا افرادی چون احمد خاتمی و یزدی، این روزها برای بیشتر مطرح شدن هاشمی را موضوع مطالب و اظهارات خود قرار می دهند تا شاید دیده شوند.
گویا «آقای سیاستمدار» هنوز تاثیرگذار ترین شخصیت بر معادلات سیاسی ایران است.

۱۳۸۹ تیر ۲۷, یکشنبه

روایتی از ریگی، انفجار زاهدان و ضعف آشکار دستگاه امنیتی

این طور که معلوم است فعالیت شبنه روزی سربازان امام زمان نتیجه خاصی نداشت و چند ماه بعد از دستگیری ریگی باز هم جنوب شرق کشور شاهد بمب گذاری و کشتار مردم بود.


اول - خبر دستگیری ریگی دقیقاً فردای آن روزی اعلام شد که شبکه فارسی بی بی سی فیلمی چند دقیقه ای از حمله وحشیانه نیروهای انتظامی و گروه های فشار به کوی دانشگاه نشان داد. تصاویری که با دیگر بر برخورد وحشیانه عوامل دولت و حکومت با دانشجویان و معترضان تاکید داشت و به دلیل خشونت بالای موجود در تصاویر تاثیر فراوانی بر مردم گذاشت.
اما فردای پخش فیلم حمله به کوی دانشگاه، خبر دستگیری عبدالمالک ریگی، شرور شرق کشور اعلام شد. جالب این بود که خبر مذکور از دقایق اولیه صبح (حدود ساعت 5 صبح) اعلام شد و تبلیغات گسترده ای از سوی رادیو و تلویزیون دولتی ایران روی آن انجام گرفت. انگار تمام برنامه های تلویزیون درباره ریگی و دستگیری وی بود. البته خبر خوبی بود که بالاخره نیروهای امنیتی ایران توانسته بودند بعد از حدود چهرا سال این تروریست که بارها با حمله به مردم عده ای از آنها را کشته بودند، دستگر کنند. اما نوع اعلام این خبر، ساعت آن خود بیان کننده این بود که حکومت ایران با اعلام این خبر قصد مقابله رسانه ای با بی بی سی فارسی را داشت، مقابله ای که تا حدودی صدا و سیما برنده آن بود و دلیلی شت تا موضوع حمله به کوی دانشگاه تا چند روز مسکوت بماند.
جالب این بود که بر اساس برخی خبرها سفیر پاکستان در تهران در نشست خبری درباره دستگیری ریگی گفت که «ریگی پیش از تاریخ اعلام دستگیری اشت توسط نیروهای امنیتی پاکستان دستگیر شده بود و تحویل مقام های ایرانی شده بود.» البته این موضوع در حد یک ادعای قابل تامل باقی ماند و هیچ گاه به طور رسمی تائید نشد.
 دوم – در عکس های ریگی که به گفته رسانه های ایرانی در یک عملیات پیچیده دستگیر شده بود، خبری از ترس و تعجب نبود. اگرچه مسئولان امنیتی در صحبت هایشان بارها تاکید کردند که ریگی در هنگام مشاهده ماموران امنیتی ایرانی «بسیار شگفت زده شده بود»، اما عکس ها چیز دیگری می گفت و کوچکترین اثری از تعجب در صورت ریگی نبود.
فیلم ها و عکس هایی هم که بعد ها از وی منتشر شد، حاکی از عدم وجود فشار بر او بود. لحن آرام او در اعترافاتش تلویزیونی اش و همچنین آرامشی که در عکس ها دیده می شد برای بینندگان کاملاً تعجب بر انگیز بود که چرا چنین تروریستی باید در این شرایط نگه داری شود.
 سوم - چند هفته گذشت تا خبر اعدام عبدالمالگ ریگی روی خروجی سایت ها و خبرگزاری ها رفت. خبر اعدام ریگی همانقدر عجیب و غیر منتظره بود که خبر دستگیری اش.
صبح روز یکشنبه 30 خرداد ریگی با حکم صادره از سوی دادگاه انقلاب اسلامیبا حضور تعدادی از خانوادهای شهدا و جانباختگان جنایات تروریستی در محل زندان اوین به دار آویخته شد. اگرچه در خبر آمده بود که در جریان اعدام ریگی تعدادی از خانواده های قربانیان جنایات ریگی حضور داشتند، اما بعد ها برخی دیگر از خانواده ها به نحوه اعدام ریگی اعتراض کردند.
موضوع دیگر درباره ریگی این بود که هیچ یک از دادگاه های وی به عنوان یک تروریست، علنی پخش نشد تا مردم در جریان کامل رسیدگی به پرونده او قرار بگیرند.
نوع رسیدگی به پرونده ریگی و حتی اعدام وی تا آنجا مشکوک بود که روزنامه تهران امروز بعد از اعدام ریگی در خبری نوشت که برخی از خانواده های شهدای حوادث تروریستی ریگی بویژه در سیستان و بلوچستان به نحوه و مکان اعدام عبدالمالک ریگی در تهران انتقاد دارند.  برخی از این خانواده‌ها خواستار اعدام ریگی در محل جنایاتش در سیستان و بلوچستان به منظور تسکین آلام شان بودند و در عین حال از عدم هماهنگی‌ها به منظور حضور آنها در مراسم اعدام در تهران گله مند هستند. 
چهارم – بعد از دستگیری و اعدام عبدالمالک ریگی بسیاری از شخصیت های سیاسی و امنیتی کشور بارها اعلام کردند که دستگیری و اعدام ریگی آرامش را به منطقه جنوب شرقی ایران باز گردانده است. البته همان زمان گروهک جند الله که رهبری آن بر عهده ریگی بود در بیانیه ای اعلام کرده بود که فعالیتش را ادامه می دهد. اما گویا مسئولان خیلی این خطر را جدی نگرفته بودند و سعی نکردند از دستگیری ریگی به عنوان راه برای متلاشی کردن کل گروهک تروریستی جند الله استفاده کنند.
پنجم – باز هم انفجار در جنوب شرق ایران. این بار مسجد جامع زاهدان به وسیله دو انفجار انتحاری مورد حمله قرار گرفت که در این انفجار ها حدود 27 نفر کشته و بیش از 300 نفر زخمی شدند. اگرچه نوع حمله، مکان و زمان آن نشانه هایی بودند از آغاز دوباره فعالیت های تروریستی جندالله، اما مسئولان از بررسی بیشتر در این باره سخن گفتند تا این که جند الله در بیانیه ای مسئولیت این انفجار را پذیرفت و حتی عکس عاملان انتحاری را منتشر کرد.
 ششم – دو نماینده مجلس در اعتراض به عدم رسیدگی به امنیت در حوزه های انتخابی شان و بی توجهی مسئولان به فعالیت های تروریستی استعفا دادند. اگرچه این اقدام بعد از چندین بار انفجار تروریستی، دیر به نظر می رسید، اما تاکیدی بود بر این که دولت و حکومت در رسیدگی به برخی مناطق کم توجه است. نکته جالب این بود که این یکی از این نمایندگان به عدم صدور پیم تسلیت از سوی رییس جمهور اعتراض داشت و این را نوعی بی توجهی دولت به امنیت منطقه جنوب و شرق ایران می دانست.
هفتم – یکی دو روز بعد از انفجار ها رادان که در زاهدان بود اعلام کرد که 40 نفر از کسانی که قصد ایجاد نا امنی داشتند دستگیر شدند. البته این اولین بار نیست که بعد از انفجارهای تروریستی در شهر نا امنی به وجود می آید. چنین که برخی آگاهان و شاهدان خبر دادند که بعد از انفجار تروریستی قبلی عده ای در درگیری مغازه های را آتش زدند و بر اثر این درگیری ها چند نفر کشته شدند. اما هیچ یک از رسانه ها خبری در این باره منتشر نکرد.
هشتم – اولین واکنش تمام مسئولان ایرانی متهم کردن آمریکا و برخی کشورهای اروپایی بود. در مقابل هیلاری کلینتون اولین فردی بود که وقوع این حادثه تروریستی را محکوم کرد. اما ایرانی ها معتقد بودند که آمریکاییها از این انفجارها حمایت می کنند. موضوع مهم این است که مسئولان ایرانی با طرح چنین اتهام هایی درباره حمایت آمریکا کار خود را راحت می کنند و به ریشه یابی موضوع و مقابله با عاملیان واقعی ترور بی توجهی. چنین اس که احتمالاً باز هم باید منتظر چنین انفجارهایی باشیم و باز هم باید تقصیر را گردن آمریکا بیاندازیم.
موضوع ریگی و انفجار اخیر در زاهدان نشن می دهد که تروریست ها باز هم فعایت دارند و مسئولان به اصطلاح امنیتی در عملکردشان به شدت ناکام بوده اند.

۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

آقازاده‌هايي که به راه پدر نرفتند

سياست در عصر دموکراسي به خانه شيشه‌اي مي‌ماند که هرکس وارد آن شود، در معرض افکار عمومي است. زندگي شخصي سياستمداران و خانواده آنان هميشه زير ذره بين قرار دارد. حساسيت بر چگونگي زندگي شخصي سياستمداران خاص اينجا نيست. در همه دنيا کم و بيش اين حساسيت وجود دارد. اما در ايران اين حساسيت در اوج است و البته مردم هم حق دارند از فرزندان مسئولان خود بيشتر بدانند. 
در سال‌هاي بعد از انقلاب واژه‌اي به واژگان سياسي و اجتماعي ايران اضافه شد با عنوان «آقازاده». آقازادگان کساني هستند که به واسطه حضور پدر يا يکي از بستگان درجه اولشان در پست‌هاي با نفوذ و قدرتمند از مصونيت‌هاي ويژه‌اي برخوردارند. سعي آقازاده‌ها بيشتر اين بود که راه و رسم پدر و وابستگان قدرتمند خود را پيش گيرند و جاپاي او گذارند يا بي سر و صدا در کناري از مصونيت و امکانات خاص که به واسطه آقازادگي به آن دست يافته اند، بهره مند شوند. 
اما در اين ميان آقازادگاني هم بودند که پا جاي پاي پدر نگذاشتند و به سراغ سرنوشتي ديگر رفتند. گستره سرنوشت چنين آقازادگاني از مرگ و اعدام بود تا حبس خانگي و طرد سياسي – اجتماعي. 
رفتار فرزندان سياستمداران و مسئولان ايراني گاه آنچنان پرحاشيه بود که مسير مبارزه پدر را تغيير داد و به مرور به حاشيه اصلي سياست در ايران تبديل شد. 
چنين آقازادگاني در سال‌هاي پس از انقلاب کم نبودند. اين نوشته روايتي کوتاه از آقازادگاني است که راهي متفاوت از راه پدرانشان را انتخاب کردند. 
خميني‌ها 

اگرچه فرزندان بنيانگذار انقلاب، رهروان شايسته‌اي براي امام بودند، بطوريکه حاج سيد مصطفي جانش را در راه اهداف پدر از دست داد و حاج احمد آقاي خميني هم سايه به سايه امام همراه و همدم بودند و تا آخرعمر لحظه‌اي از همراهي امام کوتاهي نداشتند، اما حساب نوه‌ها جدا بود، چنانکه آنان سرنوشتي متفاوت از پدران خود پيدا کردند. 
سيد حسين خميني اين خانواده بزرگ انقلاب را بي حاشيه نگذاشت و چنانکه اين روزها برخي سيد حسن خميني را در مقايسه‌اي دور از ذهن به سيد حسين نيز تشبيه مي‌کنند. 
سيد حسين خميني تنها فرزند پسر سيد مصطفي خميني است. حاشيه‌هاي پيرامون سيد حسين از زماني آغاز شد که او در دوره اول انتخابات رياست جمهوري ايران حمايت قاطعي از ابوالحسن بني صدر کرد و آيت‌الله بهشتي و اکبر هاشمي رفسنجاني را به بوته نقد کشاند و به مرور با انقلابيون زاويه پيدا کرد. چنين موضع گيري‌هايي باعث شد که از وي به عنوان يکي از مخالفان نظام جمهوري اسلامي ايران ياد شود. حسين خميني در سال 2004 و بعد از حمله نظامي آمريکا به عراق، از ايران به عراق و از عراق به ايالات متحده آمريکا سفر کرد و با بعضي سران اپوزيسيون جمهوري اسلامي ديدارهايي صورت داد. 
وي در سال 2005 با خانواده‌اش به ايران برگشت و از آن پس کمتر رسانه‌اي شد، تا آنجا که برخي از حبس خانگي او سخن مي‌گويند. سيد حسين خميني همچنين در ماه جون 2006 در مصاحبه با تلويزيون العربيه وي از حمله نظامي آمريکا به ايران به منظور آزاد سازي ايران حمايت کرد و افزود: «آزادي بايد از هر راهي وارد ايران شود چه از طريق تحولات داخلي چه خارجي.» جديدترين تصاوير سيد حسين خميني مربوط مي‌شود به مراسم درگذشت داماد امام خميني (ره) که وي را در کنار ديگر نوه‌هاي امام نشان مي‌دهد. اما سيد حسن خميني شناخته‌شده‌ترين عضو حاضر خانواده امام است که اين روزها توليت آرامگاه رهبر کبير انقلاب را بر عهده دارد. 

اگرچه تا چند سال پيش او به عنوان يکي از اعضاي خانواده بنيانگذار انقلاب مورد احترام ويژه مسئولان قرار داشت، اما در بهمن سال 1386 سايت نوسازي، در نوشته‌اي با عنوان «راز لپ‌هاي گل‌انداخته سيد حسن خميني» انتقادات بي پرده‌اي را عليه سيد حسن مطرح کرد. کار اين سايت به تعطيلي کشيده شد و محمدحسين نوبختيان مدير سايت بازداشت شد، اما اين سر آغاز طرح انتقاد‌ها به خانواده امام خميني (ره) و سيد حسن بود. 
سيد حسن که در انتخابات رياست جمهوري سال 88 به طور رسمي از کسي حمايت نکرد اما در مراسم تنفيذ و تحليف محمود احمدي نژاد براي دوره دوم رياست جمهوري شرکت نکرد و در مراسم هفته دولت در آرامگاه امام خميني، به استقبال از محمود احمدي نژاد نرفت. 
اوج انتقاد‌ها از سيد حسن خميني در سالگرد ارتحال امام در سال جاري بود. چند روز پيش از اين مراسم عکس‌هايي از سيد حسن خميني منتشر شد که همراه با سيد محمد خاتمي، کروبي و مهندس موسوي در عروسي پسر ميردامادي بر سر يک ميز نشسته بود. همين باعث شد عده‌اي در روز 14 خرداد زماني که سيد حسن قصد سخنراني داشت با سر دادن شعار‌هايي چون مرگ بر منافق و شعارهايي بر ضد محمد خاتمي، موسوي و کروبي اجازه ندادند وي به سخنراني خود ادامه دهد. 
مطهري 

علي مطهري، پسر شهيد آيت الله مطهري، اين روزها نماينده مردم تهران در بهارستان است، اما بسياري از منتقدان وي که معمولاً از حاميان دولت هستند معتقدند که علي مطهري از راه و روش پدر خارج شده است و تنها از نام او بهره مي‌جويد. 
صلاحيت علي مطهري ابتدا براي نامزدي در انتخابات رد شد اما در پي رايزني‌ها و تجديدنظرخواهي ها، شوراي نگهبان رأي به صلاحيت وي براي ورود به رقابتهاي انتخاباتي داد و او توانست زير تابلوي حمايت از احمدي نژاد وارد مجلس شود. اما اين روزها در صف اصولگرايان منتقد دولت قرار دارد که در عين حال از اصلاح‌طلبان نيز انتقاد مي‌کند. مطهري پس از انتخابات به صراحت از حوادث روي داده انتقاد کرد و همين امر اعتراض چهره‌هاي اصولگرا را به دنبال داشت. انتقاد‌هاي مطهري از دولت و حاميانش کار را به آنجا کشاند که حتي بحث اخراجش از فراکسيون اصولگرايان مطرح شد، بحثي که مطهري از آن استقبال کرد، اما چنين نشد. 
بهشتي ‌ها
شايد کسي فکرش را نمي‌کرد انتخابات رياست جمهوري و حوادث بعد از آن روزي پسر شهيد بهشتي را پشت ميله‌هاي زندان بفرستد، اما چنين شد. سيد عليرضا بهشتي که از مشاوران اصلي مير حسين موسوي در انتخابات رياست جمهوري بود و مدير مسئولي روزنامه کلمه سبز را برعهده داشت. عليرضا بهشتي، فرداي تظاهرات عاشورا، در روز 7 دي 1388 در محل تدريس خود در دانشگاه بازداشت شد و چند هفته بعد آزاد شد. هر دو فرزند شهيد بهشتي که در طول ساليان گذشته هيچگاه در معرض مناصب سياسي نبودند، ناگهان در انتخابات رياست جمهوري به عنون هسته اصلي حاميان ميرحسين موسوي به صحنه انتخابات وارد شدند. 
طالقاني‌ها 
فرزندان آيت الله طالقاني را مي‌توان در جمع آقازاده‌هاي پر حاشيه سال‌هاي اوليه انقلاب قرار داد. چنانکه ماجراي دستگيري دو پسر او در فروردين ماه 1358 حواشي زيادي را براي اين خانواده به وجود آورد. 
ماجرا از اين قرار بوده که ابوالحسن و مجتبي دو پسر آيت الله طالقاني نيمه شب 23 فروردين بعد از خروج از سفارت فلسطين، توسط نيروهاي شبه نظامي ناشناس بازداشت مي‌شوند. در پي اين حادثه، آيت الله طالقاني به حالت قهر دفاتر خود را تعطيل مي‌کند و به مسافرتي اعلام نشده مي‌رود. به دنبال اين موضوع فرزندان آيت الله طالقاني با ميانجيگري موثر سيد احمد خميني-که نقش واسط بين آيت الله طالقاني و امام خميني را داشت- آزاد مي‌شوند.

اما يکي از نکاتي که بازداشت مجتبي طالقاني فرزند آيت الله را با حساسيت خاصي مواجه مي‌کرد، مارکسيست شدن وي در جريان گرايش بخشي از سازمان مجاهدين خلق به مارکسيسم در سال 1355 بود. مجتبي طالقاني با نگارش نامه‌اي اعتراضي به پدر خويش علنا اين ديدگاه خود را اعلام کرد. مجتبي طالقاني اين روزها در فرانسه ساکن و عضو گروهي از روشنفکران ضدجنگ است.اعظم طالقاني ديگر فرزند آيت الله طالقاني نيز از فعالان ملي - مذهبي ايران و نماينده دوره اول مجلس شوراي اسلامي ايران بود. او که اکنون دبيرکل جامعه زنان انقلاب اسلامي است، در دهه پنجاه چندين سال زنداني سياسي حکومت پهلوي در زندانهاي اوين و قصر بود. پس از آن وارد دانشگاه شد و در رشته ادبيات فارسي تحصيل کرد. اعظم طالقاني نخستين زني است که خود را نامزد رياست جمهوري در ايران کرد. او در سال 1376 و 1389 نامزد انتخابات رياست جمهوري ايران شده بود. به گفته خودش «براي آزمايش قانون اساسي؛ هيچ دليلي وجود ندارد که يک زن نتواند نامزد انتخابات شود.» 
اعظم طالقاني در تابستان 2003 (1382) به دليل مرگ زهرا کاظمي روزنامه نگار کانادايي-ايراني در زندان، براي اعتراض به نبود امنيت جاني زندانيان در مقابل زندان اوين تحصن کرد. وي در جريان انتخابات 1388 به طرفداري از ميرحسين موسوي پرداخت. 
سيد مهدي طالقاني يکي ديگر از پسران آيت الله طالقاني اگرچه در عرصه سياست حضوري پر رنگ نداشت اما، هر از چندي با موضع گيري هايش توجه‌ها را به خود جلب مي‌کند. وي در نيمه شهريور سال 84 در آستانه سالگرد آيت الله طالقاني در جلسه هفتگي انصار حزب الله شرکت کرد به انتقاد شديد از اصلاح طلبان پرداخت. او در سخنان خود تاکيد کرد: بارها به كساني كه در موقع انتخابات در ميتينگ‌هاي خود عكس آيت‌الله طالقاني را علم مي‌كنند اخطار داده‌ايم كه وقتي نامزد مطرح شما در تهران 1200 راي مي‌آورد، اين توهين به مرحوم طالقاني است. در انتخابات اخير هم دوباره بعضي از كانديداها عكس ايشان را علم كردند و از بين هشت كانديدا نفر هفتم شدند.
آيت الله طالقاني سه دختر با نام‌هاي بدري، وحيده و اعظم و همچنين سه فرزند پسر با نام‌هاي حسين، مجتبي طالقاني و مهدي داشت. 
جنتي‌ها 

فرزندان آيت الله جنتي دبير شوراي نگهبان قانون اساسي هم از جمله آقازادگاني هستند که هر يک به سويي رفتند. آيت الله جنتي دو پسر به نام علي و محمدحسين داشت. اگرچه علي راه سياست هم سو با پدر را انتخاب کرد و ديپلمات شد، اما محمدحسين به راه پدر نرفت. 
محمد حسين جنتي پس از اعلام جنگ مسلحانه مجاهدين خلق عليه جمهوري اسلامي ايران، به حمايت از سازمان مجاهدين برخاست و فعاليت خود را شدت بخشيد. او همراه با همسرش فاطمه سروري به زندگي مخفي روي آورد و بالاخره در 19 بهمن 1360 در اصفهان کشته شد. آيت الله جنتي نذر کرده بوده که اگر پسرش حسين جنتي که فراري است و روند انقلاب را قبول ندارد دستگير يا اعدام شود 40 روز روزه شکر بگيرد.
علي جنتي پسر ديگر آيت الله جنتي سياست‌مدار و ديپلمات ايراني است که البته اگرچه دچار سرنوشت برادر نشد، اما در صف بندي‌هاي سياسي بيش از اين که نزديک به پدر باشد، به عنوان چهره‌اي نزديک به آيت الله هاشمي رفسنجاني شناخته مي‌شود. 
او در سال 1359 رئيس صداوسيماي استان خوزستان و در سال 1363 استاندار خوزستان شد. وي همچنين در سال 67 رياست دفتر اکبر هاشمي رفسنجاني رئيس مجلس را برعهده گرفت و در دوران رياست جمهوري هاشمي به استانداري خراسان و سپس سفارت ايران در کويت برگزيده شد و تا پايان دوره رياست جمهوري محمد خاتمي در اين مقام باقي ماند. با پيروزي محمود احمدي‌نژاد در انتخابات رياست جمهوري 1384 وي از کويت فراخوانده و به عنوان معاون سياسي وزير کشور مصطفي پورمحمدي منصوب شود اما در آستانه انتخابات شوراها و مجلس خبرگان در سال 1385، تحت فشار هواداران محمود احمدي‌نژاد از اين سمت کنار گذاشته و بار ديگر به عنوان سفير به کويت فرستاده شد. علي جنتي در خرداد سال جاري توسط متکي وزير خارجه از مقام خود برکنار شد. چند هفته پيش از برکناري علي جنتي برخي مطبوعات کويتي در ادعايي بي پايه و اساس از نقش برخي از ايرانيان در گروه‌هاي جاسوسي در کويت خبر داده بودند. البته اين اتهام هيچگاه توسط مقام‌هاي رسمي کويت تائيد نشد. 
خلخالي
فاطمه صادقي خلخالي دختر حجت الاسلام خلخالي استاد دانشگاه است. وي در زمينه حقوق زنان فعاليت مي‌کند و پيش از اين با ماهنامه زنان نيز همکاري مي‌کرد و عضو تحريريه فصلنامه گفتگو بوده است. فاطمه خلخالي همچنين مطالبي در دفاع از جنبش فمينيستي در ايران و بر عليه حجاب در سال 1387 ارائه کرد.پدر وي محمد صادق صادقي گيوي معروف به خلخالي، روحاني و حاکم شرع دادگاه‌هاي انقلاب پس از انقلاب ايران در سال 1357 بود. خلخالي در دادگاه‌هايي که رياست آن‌ها را بر عهده داشت و براي محاکمه و مجازات دست اندرکاران حکومت پهلوي تشکيل مي‌شدند، حکم اعدام افرادي چون اميرعباس هويدا نخست‌وزير رژيم پهلوي و نعمت الله نصيري رئيس ساواک را صادر کرده بود. 
ناطق نوري فرزند حجت الاسلام ناطق نوري از جمله آقازاده‌هايي بود که تا پيش از تبليغات و مناظره‌هاي انتخاباتي رياست جمهوري دهم، حرکت در سايه را به متن ترجيح مي‌داد. او کمتر چهره رسانه‌اي و سياسي داشت و کسي از او خبر زيادي نداشت. اما اين جريان بعد از مناظره‌هاي انتخاباتي تغيير کرد. محمود احمدي نژاد در مناظره معروف خود با مير حسين موسوي پيکان اتهامات خود را به فرزندان برخي سياسيون ايراني گرفت که پسر حجت الاسلام ناطق نوري يکي از آنها بود. بعد از اتهام‌هاي احمدي نژاد مصطفي ناطق نوري سکوت خود را شکست و در 14 خرداد 88 طي نامه‌اي به ميرحسين موسوي نامه شيوه مناظره تلويزيوني وي با رقيب انتخاباتي اش را ستود و از اتهام وارد شده بر خود و خانواده‌اش در اين مناظره گلايه کرد. 
وي همچنين در گفت و گويي با روزنامه ابرار گفت: پدرم سخت‌ترين روزهاي عمرش را در ماه‌هاي پس از انتخابات تجربه کرد.
هاشمي‌ها 
اگرچه فرزندان هاشمي رفسنجاني راهي به جز راه پدر نرفتند، فرزنداني که به پاشنه آشيل اقتدار پدر تبديل شدند. به گمان بسياري از منتقدان اين خانواده راه و رسمي که فرزندان رئيس مجمع تشخيص مصلحت برگزيدند مسيري نبود که از آنها انتظار مي‌رفت. بدون شک در سال‌هاي بعد از انقلاب و مخصوصاً در چندين سال گذشته نام هاشمي‌ها با تجارت گره خورده است. اين موضوع هميشه همچون شايعه‌اي در بسته بين مردم دهان به دهان مي‌چرخيد اما هيچگاه کسي اشاره مستقيم به آن نداشت. تا اينکه محمود احمدي نژاد در مناظره جنجالي اش با مير حسين موسوي از فرزندان هاشمي به عنوان کساني نام برد که از جايگاه آقازادگي خود براي رسيدن به منافع شخصي استفاده مي‌کنند. 
پرحاشيه ترين اين آقازاده‌ها مهدي هاشمي است. او که در سال‌هاي پاياني جنگ تحميلي به همراه مجتبي خامنه‌اي در جبهه‌ها حاضر شده بود، در انتخابات رياست جمهوري سال 1384 در ستاد انتخاباتي پدرش اکبر هاشمي رفسنجاني فعاليت مي‌کرد، اما در انتخابات رياست جمهوري سال 1388 از حاميان ميرحسين موسوي بود و بسياري معتقد بودند که وي از امکانات دانشگاه آزاد براي حمايت از موسوي استفاده مي‌کند. اما پس از انتخابات رياست جمهوري نام وي از سوي چند تن از متهمين دادگاه متهمان پرونده کودتاي مخملي به عنوان فرمانده پشت صحنه حوادث بعد از انتخابات مطرح شد.
حتي بعضي طرفداران احمدي نژاد مدعي شدند که مهدي هاشمي مهمترين نقش را در انصراف سيد محمد خاتمي و جايگزيني موسوي در اين دوره از انتخابات بر عهده داشته است. مهدي هاشمي دو ماه پس از انتخابات به عنوان رئيس دفتر هيئت امناي دانشگاه آزاد اسلامي جهت بازديد و رسيدگي دفاتر و شعبات دانشگاه آزاد اسلامي به خارج از ايران رفت که اين سفر حواشي بسياري را به همراه داشت که بعدها به سفر تحصيلي تعبير شد که هنوز هم ادامه دارد. 
در سال 2007 مديرعامل و چند کارمند شرکت نفتي توتال توسط مقامات قضايي فرانسوي به اتهام پرداخت حدود 60 ميليون يورو رشوه به مقامات ايراني براي مشارکت در احداث ميدان گازي پارس جنوبي بازداشت شدند و نام مهدي هاشمي به عنوان فردي که بخشي از اين مبلغ را دريافت کرده مطرح شد. توتال در سال 1997 به همراه شرکت گازپروم روسيه و پتروناس مالزي در مناقصه احداث اين ميدان گازي پيروز شده‌بود و در سال 2004 پليس سوئيس متوجه شده بود که چندين ميليون يورو از اموال شرکت توتال به حساب يک ايراني مقيم سوئيس واريز شده که به گفته رسانه‌هاي فرانسوي از کارمندان مهدي هاشمي رفسنجاني است.
محسن هاشمي رفسنجاني پسر ارشد آيت الله هاشمي رفسنجاني هم اگرچه همچون برادر کوچکترش پرحاشيه نبود، اما بحث حضور يازده ساله وي به عنوان رئيس متروي تهران بارها از سوي دولت احمدي نژاد مورد نقد قرار گرفته است. اين انتقاد‌ها کار را به جايي رساند که محسن در مراسمي که برخي از فرمانده هان نظامي نيز در آن حضور داشتند از حملات حاميان احمدي نژآد به پدرش و خانواده هاشمي به شدت انتقاد کند. 
فائزه هم پر حاشيه ترين دختر آيت الله هاشمي رفسنجاني است که وارد وادي سياست شده است. فائزه هاشمي نماينده دوم تهران در مجلس پنجم بود، اما شکست او در انتخابات مجلس ششم باعث کناره‌گيري او از سياست شد. 
او در سال 1378 اولين روزنامه مربوط به زنان يعني روزنامه زن را منتشر کرد. فائزه از مخالفين جدي محمود احمدي نژاد رئيس جمهور کنوني ايران است که در اعتراضات پس از انتخابات رياست‌جمهوري 1388 حضور فعالي داشت و حتي در تظاهرات روز 30 خرداد براي مدت کوتاهي دستگير شد.
فاطمه خواهر فائزه اما سياست مدار نيست و پيش از اين رئيس فدراسيون ورزشي بيماران خاص بود. فاطمه هاشمي در تاريخ 30 مرداد 1388 از اين سمت استعفا کرد تا هيچ سمت دولتي نداشته باشد. 
ياسر هاشمي پسر کوچک هاشمي رفسنجاني هم اگرچه در مقطعي حاشيه‌هايي داشت، اما حاشيه‌هاي مهدي او را به حاشيه راند، تا اينکه چندي پيش خبري مبني بر دستگيري رئيس دفتر وي منتشر شد. 
حسني 
رشيد حسني پسر حجت الاسلام حسني امام جمعه اروميه نيز از جمله آقازادگاني بود که راه پدر را نرفت و به کمک پدر به مجازات رسيد. 
اگرچه حجت الاسلام حسني از مبارزان با رژيم شاهنشاهي و نماينده دور اول مجلس شوراي اسلامي بود، اما پسرش رشيد، در اوايل انقلاب به عضويت گروهک فدائيان خلق در آمد. پس از اين بود که حجت الاسلام حسني محل پسرش را به کميته انقلاب اطلاع داد و رشيد حسني پس از محاکمه اعدام شد.
گيلاني 
پسر آيت الله محمدي گيلاني هم از جمله آقازادگاني بود که با حکم پدر به مجازات رسيد. آيت‌الله محمدي گيلاني که از فعالان سياسي پيش از انقلاب بود پس از پيروزي انقلاب به دستور امام خميني (ره) تشکيل دادگاه انقلاب را بر عهده گرفت و پس از تشکيل شوراي عالي قضايي به عضويت اين شوراي در آمد. آيت الله محمدي گيلاني سه پسر داشت که اوايل انقلاب از اعضاي مجاهدين خلق بودند.
پسر اول و دوم آيت الله گيلاني يکي در تصادف و ديگري در درگيري‌هاي خياباني کشته شدند، اما پسر سوم با حکم پدر اعدام شد.
البته آنچنانکه تفاوت‌هاي نسلي، شکاف‌هاي نسلي را ايجاد کرده است، مطالعه سرنوشت فرزندان مسئولين هم گوياي شکاف‌هاي نسلي است. شکاف فرزندان و پدران، شکاف نسل اول فرزندان و نسل‌هاي بعدي و .... در اين ميان شخصيت‌ها و سياستمداران بسياري هم هستند که گرفتار شکاف نسلي فرزندان خود نشده اند و در کوران حوادث امتحان خوبي پس داده اند.

روزنامه ابتکار 22-4-89

۱۳۸۹ تیر ۲۰, یکشنبه

چند روز بی برنامگی


همیشه از بی برنامگی فراری بودم، اما تقریباً تمام این چند روز تعطیلی همراه بود با بی برنامگی. بی برنامگی کاری، بی برنامگی، دولتی، بی برنامگی دوستان و شاید هم بی برنامگی خودم.

- چهارشنبه خبر رسید که «میرعظیم»، یکی از آشنایان قدیمی خانواده مادرم در شهر میانه (زادگاه مادرم) فوت کرده. خبر ناراحت کننده ای بود. مخصوصاً برای من که بعد از مرگ پدر بزرگ مادری ام، او را پدر بزرگم می دانستم و در سفرهایم به میانه، حتماً چند باری به او و همسرش که تنها بودند سر می زدم. البته میر عظیم برای مادرم و بقیه فایمل مادری ام زنده کننده خاطره های زیادی بود که متاسفانه فوت کرد.

- مادرم پیشنهاد داد تا برای شرکت در مراسم سوم میرعظیم همراه او دو سه روزی به میانه بروم. اما از آنجایی که از قبل قراری برای مصاحبه با شاهرخ رامین، مخبر کمیسیون بهداشت داشتم، همراه مادرم نرفتم. اما متاسفانه روز پنجشنبه نه تنها از طرف دفتر آقای رامین تماسی گرفته نشد، بلکه مسئول دفتر ایشان حتی جواب تلفن من را نداد تا بی برنامگی ها شروع بشود. این درحالی بود که رییس دفتر رامین چند روز پیش آنقدر اصرار داشت برای این مصاحبه و سرعت در کار که باورش برای خودم هم سخت بود که حالا چرا تلفنش را جواب نمی دهد.

- از روز سه شنبه با یکی دو تا از دوستان قرار گذاشته بودیم روز جمعه به یکی از نقاط دیدنی اطراف تهران برویم. غار رودافشان و تنگه واشی را برای این روز در نظر گرفته بودیم. اما به لطف برادر عزیز این دوستمان برنامه گردش روز جمعه هم که کلی برایش برنامه ریزی کرده بودیم خراب شد. قرار این بود که با ماشین دوستمان برویم که متاسفانه برادرش زودتر ماشین را برداشته بود با دوستانش رفته بود مسافرت. این دومین بی برنامگی این چند روز بود.

- روز شنبه طرف های ظهر بود، داشتم آماده می شدم برم روزنامه که دیدم شبکه خبر به صورت زیر نویس اعلام می کند ادارات دولتی که روزهای یکشنبه و دو شنبه به دلیل گرمای زیاد هوا تعطیل است. تعطیلی ادارات دولتی در ایران هم یعنی تعطیلی همه کشور ! یعنی من هم روز شنبه تعطیل بودم و هم روز یکشنبه و البته روز دوشنبه باید می رفتم سر کار ! یعنی حدود دو روز تعطیلی بدون هیچ برنامه ای ! البته یکی از دوستان تلاش کرد برای روز یکشنبه برنامه ای جور کند که یا برای تفریح خارج از تهران برویم یا در یک مهمانی خودمانی دور هم جمع شویم که آن هم به لطف دیگر دوستان میسر نشد. همین شد که تعطیلات بی برنامه دولت غیر قانونی آقای احمدی نژاد بی برنامگی های این چند روز را بیشتر کرد.

- روز شنبه بعد از اطلاع از تعطیلات و نداشتن هیچ برنامه ای برای مسافرت، حدود ساعت 2:30 بعد از ظهر یکی از دوستان تماس گرفت و گفت که نزدیک مشا کاری دارد. می خواست همراهش بروم. من هم از خدا خواسته دوربین را برداشتم رفتم. جاده هراز یک طرفه بود و مجبور شدیم از جاده فیروز کوه برویم. اول رفتیم دماوند و بعد هم چشمه علی! تا به حال چشمه علی را اینقدر شلوغ ندیده بودم. جا برای سوزن انداختن نبود. یکی مشغول کباب درست کردن بود و یکی وسطی بازی می کرد! یکی هو وسط اون شلوغی داشت خر و پف می کرد. نمی شد گفت خنک، اما هوا بهتر از تهران و جاهای دیگر بود. کمی عکس گرفتم و بعد با صدای موزیک خیلی بلند و آهنگ رمیکس تابستون کوتاهه زد بازی رفتیم طرف مشاء. دوستم کارش را انجام داد و من هم در ارتفاع عکاسی کردم. بعد هم باز رانندگی در جاده هراز با صدای بلند موزیک و عکاسی از جاده. خوب بود. بین این همه بی برنامگی می شد دلم را خوش کنم به این گشت کوتاه.

- یکشنبه هم باز به دعوت یکی از دوستان تا گردنه امام زاده هاشم در جاده هراز رفتیم. دقیقاً از تونل امام زاده هاشم کا بیرون آمدیم هوا کاملاً پاییزی بود و باشد شدید و البته سردی هم می وزید. کلی کیف می کردیم از این باد سر در این فصل 50 درجه به بالا! تصور این که به خاطر سرمای هوا آش رشته داغ بگیریم و بخوریم برای خودمان هم باور نکردنی بود، اما این اتفاق افتاد و آش رشته داغ در آن هوای سرد و باد خیلی چسبید. باز هم یک دلخوشی کوچک در این بی برنامگی ها.

- عصر شنبه پسردایی محترم که همراه همسرش در گرگان زندگی می کند، دعوت کرد به گرگان بروم. به چند دلیل نرفتم. اول این که ماشین نداشتم و می دانستم با این تعطیلی ها پیدا کردن ماشین برای رفتن به گرگان عذاب آور است و اگر هم ماشین پیدا شود باید ساعت ها پشت ترافیک بمانم. دلیل دوم ها این بود که همراهی نداشتم. به قول معروف «پا» نداشتم. من اصولاٌ مسافرت را دوست دارم به شرطی که پا داشته باشم و تنها نباشم.  بعد هم این که تا گرگان راه زیاد است و اصولاً خیلی نمی ارزد برای یک روز این همه راه را تنهایی بروم. پس نرفتم...

- در این چند روز تعطیلی به دلیل اجبار مادر و گاهاً خواهرم که با علاقه پای سریال های فارسی وان می نشینند، مجبور شدم یکی دو قسمت از سریال های این شبکه را ببینم. البته منظورم سریال هایی غیر از سریالی مثل فرار از زندان است. (قبلاً دیده بودم) نکات جالبی درباره این شبکه و سریال هایش دستم آمد که بعداً درباره آن خواهم نوشت. تنها اشاره ای کوچک می کنم که این شبکه به نظر نسبت به روزهای اول پیشرفت های جالب توجهی داشته، چه از نظر دوبله و چه از نظر نوع و ژانر سریال ها. جالب اینجاست که یکشنبه شب موضوع برنامه «دیروز، امروز، فردا» سریال های خارجی و آمریکایی و تحلیل شبکه ای مثل فارسی وان بود، آن هم با حضور فرد جالب و مفرحی چون حسن عباسی! موضوع وقتی جالب تر شد که در هنگام پخش سریال شبکه های فارسی وان و GEM TV  که سریال های فارسی نشان می دهند، قطع شدند!

- یکی از مهمترین موضوعاتی که در این چند روزه برای چندمین بار مثل پتک بر سرم کوبیده شد و فهمیدم این بود که داشتن اتومبیل شخصی از واجبات عقلی است و گویا در کتب تاریخی هم بارها روی آن تاکید شده است.

- فکر کنم زیاد نوشتم ...

۱۳۸۹ تیر ۱۵, سه‌شنبه

اعتراض های مردم و تقویم هایی با تاریخ یک ساله

خیلی از نسل سومی ها و حتی نسل چهارمی ها که انقلاب را درک نکرده اند، تنها با «یاد و روزهای» انقلاب آشنا هستند. روزهایی که هر کدامش یک خاطره ماندگار است.

این خاطره ها هم خوب هستند و هم بد. کافی است همین الان نگاهی به تقویم رومیزی، دیواری یا جیبی تان بیاندازید. پر است از روزهای انقلاب و بعد از انقلاب و جنگ.
12 فروردین، روز جمهوری اسلامی، قیام خونین 15 خرداد، 22 بهمن، پیروزی انقلاب اسلامی، 21 بهمن روز شکسته شدن حکومت نظامی به فرمان امام، 12 بهمن روز ورود امام به ایران، 7 تیرشهادت کتر بهشتی و 72 تن از یارانش، 8 شهریور انفجار دفتر نخست وزیری و شهادت رجایی و باهنر و ....
تقویم های ما پر است از چنین روزهایی که هر کدام مناسبتی خاص به شمار می آیند. دولت و مردم هم در طول سی سال بعد از انقلاب سعی در زنده نگاه داشتن این مناسبت ها را داشته اند. البته غیر از چند روز خاص مانند 22 بهمن که در سال های بعد از انقلاب بیشتر مورد توجه عموم مردم بوده ، بیشر این روزها به عنوان مناسبت هایی دولتی به شمار می آمدند و دولت های وقت هر یک میلیاردها تومان خرج برگزاری مراسم هایی خاص در این روزها کرده اند.
این که در این سی سال بعد از انقلاب چرا چنین بودجه های هنگفتی برای برگزاری این مراسم ها خرج شده است و البته بیشتر آن به جیب برگزار کنندگان رفته، مهم است، اما موضوع اصلی این نوشته نیست.

بعد از انتخابات
این که گفته می شود انتخابات و حوداث دردآور بعد از آن تغییرهای زیادی را در ایران به وجود آورده است، اینجا برجسته می شود. اگر تا قبل از حوادث انتخابات هر یک از تاریخ های تقویم، ما را به یاد یکی از روزهای انقلاب می انداخت، این روزها، تاریخ های تقویم جنبش سبز ما را یک سال عقب می برد.
حوادث و اتفاق های بعد از انتخابات باعث شد تا روزها و مناسبت های جدیدی به تقویم های غیر رسمی مردم ایران اضافه شود. مناسبت هایی که این بار هیچ پشتوانه دولتی ندارد و حتی دولت و حکومت برای مقابله با نهادینه شدن آن دست به خشونت می زند.
مردم ایران که قسمت قابل توجهی از آنها خود را مخالف وضعیت فعلی و به قولی جنبش سبزی می دانند، مناسبت های جدیدی را در ذهن ها خود حک کرده اند. 22 خرداد، روز برگزاری پرشورترین انتخابات تاریخ ایران و به دنبال آن کودتای انتخاباتی، 25 خرداد بزرگترین اعتراض مردمی که به نتایج انتخابات صورت گرفت و مدل جدیدی از اعتراض را با عنوان «راهپیمایی سکوت» به جهانیان ارائه کرد، 30 خرداد راهپیمایی سکوتی که یک توسط نیروهای حکومتی و امنیتی به خاک و خون کشیده شد و ...
حالا دیگر روزها و مناسبت های مردم ایران دستخوش تحولی اساسی شده است. حالا 30 خرداد هیچ کم از 15 خرداد ندارد. ندا و سهراب و محسن و دیگر قربانی های راه جنبش سبز یا به بیان برخی شهیدان جنبش، امروز جایگاهی هم تراز با شهیدان انقلاب و جنگ دارند.
نکته جالب و قابل توجه این است که جنبش سبز مردم ایران نه تنها خود ارائه کننده تقویمی جدید برای روزهای سال بوده، بلکه قدرت بی مثال مقاومت ها و اعتراض های مردمی حکومت را مجبور کرده تا حتی برخی از مناسبت های حکومتی و دولتی را تغییر دهد.
نمونه هایی چون مراسم بزرگداشت رحلت آین الله خمینی، سالگرد شهادت آیت الله بهشتی و مطهری از جمله مناسبت های حکومتی هستند که هر یک به نوبه خود تغییر کرده اند تا تمام فرصت ها برای اعتراض گرفته شود.
اکنون هر یک از ما موقع ورق زدن تقویم هایمان، زورهای خوب و بدی را به خاطر می آوریم که زمان زیادی از آنها نگذشته است، اما تاثیر آن بر زندگی و روند وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران بسیار بود است. دیگر همه روزهای تقویم متعلق به دهه پنجاه و شصت نیستند و هر یک از مردم ایران و به خصوص نسل سومی و نسل چهارمی ها هر یک به نوبه خود بر شکل گیری تقویم ها و مناسبت های جدید تاثیرگذار بوده اند.
در این میان برخی نیز دست به کار شده اند و تقویم هایی با مناسبت های جنبش سبز تهیه کرده اند و رقیبی برای تقویم های دولتی دست و پا کرده اند.

- بهانه این پست کافه وطن، جمله ای بود که یکی از دوستان در گوگل ریدر به اشتراک گذاشته بود:
«کی فکر می کرد کمتر از سی سال بعد از سی خرداد سال شصت، اتفاقی بیفته که وقتی میگی سی خرداد، حواس ملت نره طرف سال شصت»