۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

مشهد نوشت1: سفری برای اولین بار و هموطنان گدا !


خیلی وقت ها وقتی کسی حرف از مشهد می زد و یا خاطره ای که معمولاً آمیخته به روحانیتی رومانتیک بود، از سفرش به مشهد تعریف می کرد و از بد حادثه من شنونده آن بودم، دلم می سوخت از این که چرا من تا به حال مشهد نرفته ام. هزار و یک دلیل هم بود برای این چرا! از جمله دلایل خانوادگی و دلایل شخصی و البته دلایل مالی!
بالاخره ستاره شانس به ما هم رو کرد و امام رضای عزیز ما را طلبید برای رفتن به مشهد و البته زیارت حرم مطهرشان و ما هم که با کله لیبک گفتیم. این شد که در سن حدود 24 یا 25 (الان دقیقاً نمی دونم) موفق شدم هراه تنی چند از اعضای خانواده و دو تن از فک و فامیل، به شهری بروم که همیشه پسوند «مقدس» داشته و دارد و احتمالاً خواهد داشت.
مشهد شهر عجیبی نیست، بدون شک! یعنی اصولاً وقتی وارد مشهد می شوید انتظار دیدن صحنه های خیلی غیر عادی و حتی خیلی زیبا و آسمانی و روحانی نداشته باشید که به جد چنین خبری نیست. مشهد شهری با ساختمان های معمولی است و نه برج های چندین طبقه تهرانی که البته خیلی به دل می نشیند، مخصوصاً برای آنانی که از شلوغی و بلند مرتبه های بی ریختی به نان آپارتمان و برج دل خوشی ندارند.
از آنجایی که ما هنوز مورد لطف و صدقه های دولت گویا کریمه قرار نگرفته ایم و نمی دانیم از کدام دهک جامعه هستیم با قطار به مشهد سفر می کنیم. از ایستگاه راه شهر تا حرم مطهر امام هم راهی نیست. البته این راه به لطف اتوبان جالبی که زیر مجموعه حرم امام رضا ساخته شده است، کوتاه شده است. البته با این که نمی دانم این اتوبان زیر زمینی در طول چند سال و شاید هو در طول چند ده سال ساخته شده است، اما باید بگویم تونل های تهران باید جلوی اتوبان زیر زمینی مشهد که اگر هواست نباشد بی شک گم و گور می شوی، لنگ بیاندازند.
به میدان نه چندان بزرگی به نام فلکه آب می رسیم که یکی از در های ورودی حرم امام رضا در آن قرار دارد. چند متری را تا در باب رضا باید پیاده روی کنید و بارها این جمله را خواهید شنید که : «خانم موهات رو بپوشون.»
جریان حرم و داخل حرم بماند برای زمانی دیگر که اصولاً جریانی جالب توجه است. اما از شهر بگویم که شلوغ است. البته برخی کارشناسان امر که اصولاً در هر فامیلی یافت می شوند، بر این عقیده معتقد بودند که بیخود ! الان خیلی هم خلوت است و باید حالش را برد که چنین خلوت است. البته همین فامیل عزیز وقتی ساعت 11 صبح به خیابان می آیند نظری غیر از این دارند.
از آنجایی که کار داشتم حدود 6 تا 7 ساعت از تا کنون سفرم را در کافی نت های مشهد سپری کردم که البته سرعت اینترنت خوبی دارند. (معمولی خودمان) این کافی نت رفتن هم جریانی دارد و این که نمی دانم چرا این دوستان که رابطه مستقیم با در پاچه کردن دارند دست از سر زائران هم بر نمی دارند، چنانکه اینترنت ساعتی 500 تا 700 تومان را حدود 1000 و 1200 تومان با من حساب کردند و البته با اطلاع رسانی دوستان از این وضعیت رهایی یافتم.
اما یکی از دیدنی های گردشگری شهر به غیر از بازار موسوم به بازار رضا که وقتی وارد می شوی هوار روشن است و به هنگام خروج تاریک، دوستان و هموطنان گدا و متکدی هستند. تا دو قدم در خیابان راه می روی کسی می آید جلو با تمام ادبی که از اطرافیان آموخته داستانی هندی را تحویل می دهد تا شاید تومانی و ریالی از شما بگیرد، البته درباره من که تا کنون موفقیتی حاصل نشده است.
اما جالب است و البته درد آور که این دوستان در مشهد زیاد هستند. نمی دانم فردی موسوم به رییس دولت نهم که اصولاً به شهر مشهد علاقه زیادی دارد این دوستان را دیده یا نه! البته به آقای دولت کارگزاران هم که گویا بهد از انتخابات ریاست جمهوری اینجا بوده هم توجهی به این دوستان نداشته. به هر حال ...

فعلاً این را از اولین سفر من به مشهد داشته باشید تا ببینم کی وقت می کنم دوباره خدمت برسم.

۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

رفتی، سلام برسون




زن جوان در ماکرو فر را باز کرد و با نوک قاشق کمی از ظرف غذای داخل ماکرو فر برداشت. آرام نوک قاشق را فوت کرد،‌به سمت دهانش برد و مزه مزه کرد. صورتش تغییری نکرد.
با صدای چرخیدن کلید در قفل در نگاهی به اتاق پذیرایی انداخت که از آشپزخانه معلوم بود. در باز شد، همسرش داخل شد و در را بست. زن جوان جلو رفت و با لبخند کمرنگی به به مرد جوان سلام داد. مرد جواب سلام او را داد و وقتی داشت شالش را آویزان می کرد گفت: چه خبر؟‌
زن که حالا در آشپزخانه بود با صدای بلند گفت خبری نیست. بعد هم وارد پذیرایی شد و رفت طرف مرد که داشت دنبال چیزی می گشت.  زن جوان صورتش قرمز شده بود و می خواست چیزی بگوید. صدایش که در آمد به مرد جوان گفت: ببین!‌من چند روزه یه تصمیم گرفتم که نمی تونم بهت بگم. نه این که نتونم،‌بیشتر خجالت می کشم. اما فکر کردم امروز باید بگم. یعنی می تونم که بگم.
مرد جوان نگاه کوتاهی به زن انداخت و صورتش را به سمت دیگری برگرداند. چند لحظه بعد گفت: چرا خجالت؟ عزیزم بگو ببینم چی کار داری؟
زن حالا صورتش قرمز تر شده بود. به آرامی گفت: می شه از هم جدا بشیم. منظورم اینه که طلاق بگیریم.
مرد جوان دوباره نگاه کوتاهی به زن انداخت. کنترل تلویزیون را از کنار پایه میز وسط پذیرایی برداشت و نشست روی کاناپه قهوه ای رنگ.
چند لحظه ای هیچ کدام هیچ حرفی نزدند. مرد داشت با کنترل کانال های تلویزیون را بالا و پایین می کرد. سکوت اتاق را شکست و گفت: ای بابا! همین؟! باشه عزیزم هر جور که دوست داری. ساعت 12 ظهر چهارشنبه بیا همون جایی که عقد کردیم. من هم وقت نهارمه،‌میام.
زن چشم دوخته بود به مرد و مرد همچنان داشت تلویزیون نگاه می کرد. مرد جوان ادامه داد: از امروز تا چهارشنبه هم می تونی بری خونه پدرت. سلام من رو به مامان و بابا برسون.
مرد جوان همچنان داشت تلویزیون نگاه می کرد و زن رفت به آشپزخانه.

۱۳۸۸ مهر ۲۴, جمعه

پناهندگی نرگس کلهر؛ خبری که باید از نو به آن نگریست


دو یا سه روز پیش بود که برخی سایت ها و برخی شبکه های خارجی خبری را منتشر کردند مبنی بر این که نرگس کلهر، دختر مهدی کلهر، مشاور رسانه ای محمود احمدی نژاد که با فیلمی درباره شکنجه در ایران برای شرکت در فستیوال حقوق بشر نورنبرگ آلمان به این کشور رفته بود، از دولت این کشور تقاضای پناهندگی کرده است.
این خبر چنان مورد توجه محافل خبری قرار گرفت که سایت ها، تلویزیون ها و روزنامه های زیادی این خبر را به عنوان خبر اول و برگزیده خود منتشر کردند و تیتر اول خود را به آن اختصاص دادند. بدون شک با توجه به شرایط کنونی ایران و مسائل به وجود آمده بعد از انتخابات که بارها از سوی صاحبنظران بحران خوانده شده است و همچنین با نیم نگاهی به جنایات رخ داده در زندان هایی مثل کهریزک، شنیدن چنین خبری از ایران و کسانی که در دولت کار می کنند هم مهم است و هم قابل توجه رسانه های داخل و خارج و این است که در کوتاه ترین زمان همه از جزئیات آن باخبر می شوند.
چنین خبری را در شرایط حاضر می توان از دو جهت مورد بررسی قرار داد. نخست این که خب به هرحال فرزند یکی از نزدیک ترین افراد و مشاوران محمود احمدی نژاد در اعتراض به شرایط پس از انتخابات ایران از یک کشور غربی تقاضای پناهندگی کرده است و این بدان معنی است که حتی در میان وابستگان و نزدیکان به احمدی نژاد هم مخالفت هایی وجود دارد و این اعتراض ها را به هرحال نمی توان به همین راحتی ها ساکت کرد.
این است که دختر یار غار احمدی نژاد و یکی از اصلی ترین حامیانش که حتی در چالش های به وجود آمده با مراجع و ماجرای انتخاب اسفندیار رحیم مشائی به معاونت اولی رییس جمهور و مخالفت آیت الله خامنه ای با این موضوع، او را حمایت می کردند، فیلمی درباره شکنجه در ایران می سازد و از یک کشور اروپایی تقاضای پناهندگی می کند و با نماد سبز رنگ – که این روزها نمار اعتارض به دولت در ایران است- با افراد و شبکه های مختلف مصاحبه می کند و مخالفتش را با اتفاق های افتاده در ایران اعلام می کند.
اصلی ترین پیام این موضوع می تواند این باشد که نرگس کلهر به عنوان نزدیک ترین فرد به مشاور رییس جمهور که پدرش بوده از خیلی از مسائل پشت پرده در ایران و جریان های بعد از انتخابات خبر داد و این اعتراض خبرهای بسیاری را در خود جای داده است. البته باید توجه کرد که در یک سال و چند ماه قبل دختر و پدر تیره شده است و کمتر همدیگر را می دیدند. اما به هر حال هر دختری از پدر می داند و بلعکس.
شاید همین موضوع بود که بسیاری از رسانه های معترض و مخالف دولت به این موضوع پرداختند و خبرهای این جریان را به طور کامل پوشش دادند، چه آنکه روزنامه اعتماد در روز پنجشنبه که کمتر روزنامه ای منتشر شد، مصاحبه ای مفصل با همسر مهدی کلهر گرفت که بسیاری از ادعاهای مطرح شده توسط وی را درباره درخواست طلاق خود را تکذیب کرده بود.
اما شاید بتوان این خبر را از جهتی دیگر هم مورد توجه قرار داد. موضوع اینجاست که این روزها خبرهای مربوط به اعتراض ها به نتایج انتخابات و رفتارهای خشونت بار بعد از انتخابات و فجایع روی داده بعد از انتخابات بیش از هر خبر دیگر مورد توجه مردم و اهالی رسانه که قسمت قابل توجهی از آنها از معترضان انتخابات به شمار می آیند، قرار می گیرد. این موضوع را قرار دهید کنار خبرهایی که هر چند روز از سوی مهندس میرحسین موسوی و حجت الاسلام مهدی کروبی منتشر می شود و علاقه مندان بسیاری را به خود جلب می کند.
آخرین نمونه آن هم مربوط است به ملاقات این دو نامزد انتخابات ریاست جمهوری در منزل مهدی کروبی و اظهاراتی که بعضاً برای نخستین بار مطرح می شود. انتشار این خبر همان طور که انتظار می رفت، با واکنش های شدیدی هم از سوی رسانه ای وابسطه به محمود احمدی نژاد روبرو شد مبنی بر این که اصلاً چرا باید چنین خبرهایی از سوی رسانه های خبر و مطبوعات پوشش داده شود. البته پیش از این هم شایعاتی درباره ممنوعیت پرداختن به خبرهای مربوط به موسوی و کروبی از سوی شورای عالی امنیت ملی شنیده می شد.
در چنین اوضاعی که کوتاه ترین خبر و اظهار نظری از سوی موسوی و کروبی و هاشمی و برخی دیگر از اصلاح طلبان مورد توجه قرار می گیرد، رییس جمهور و نزدیکانش در حوزه رسانه که اصلی ترین آنها مهدی کلهر، مشاور رسانه ای وی است، باید به دنبال راه برون رفتی ار این موضوع باشند که هم چنان مضرور نشوند و هم بتوانند از آن به نفع خود استفاده ای هم بکنند.
این است که دور از انتظار نیست که چنین خبری را در محافل مطبوعاتی و رسانه ای مطرح کنند «که دختر مشاور رسانه ای احمدی نژاد از کشور آلمان درخواست پناهندگی کرده است!»
تکرار می شود که دختر مشاور رسانه ای و از حامیان اصلی محمود احمدی نژاد فیلمی درباره شکنجه در ایران ساخته – که بدون حمایت پدر ممکن نیست- و در یک جشنواره غربی شرکت کرده و از کشور آلمان تقاضای پناهندگی کرده است. بعد مصاحبه ای هم با نماد سبز انجام می دهد و از شرایط درون ایران انتقاد می کند. بعد هم این خبر به شدت مورد توجه رسانه های خارجی و داخلی و مخصوصاً رسانه های معترض قرار می گیرد.
اصلی ترین وظیفه این خبر را می توان منحرف کردن اخبار رسانه ها از اصلاح طلبان و به خصوص موسوی و کروبی به اخبار دیگر است و تحت پوشش قرار دادن اخبار مربوط به معترضان انتخابات.

البته کلهر و احمدی نژاد و اطرافیان از این انتشار این خبر سود دیگری هم می توانند ببرند و آن موضوعی است که در گفت و گوی کلهر با خبرگزاری مهر کاملاً مشهود است. در قسمتی از این گفت و گو به نقل از کلهر آمده است :‌«‌این امر نشان از آزادی است که در جمهوری اسلامی ایران وجود دارد.»
مشاور رییس جمهور در جای دیگری از این گفت و گو بر این موضوع هم تاکید می کند که : «نرگس 25 سال سن دارد و مادر او به دلیل اینکه من با آقای احمدی نژاد در همان سالها (84) همکاری می کردم ، درخواست طلاق کرد و این امر نیز محقق شد. امروز نیز وی یکی از مخالفان آقای احمدی نژاد است و در حال حاضر نیز در دانشکده صدا و سیما تدریس می کند.»
این درحالی است که همسر کلهر در جوابیه ای که به خبرگزاری مهر ارسال کرده است آورده که: « آقای مهدی کلهر درمصاحبه فوق اظهار نمودند: ازهمسرم جدا شده ام و حتی سال 1384 را ذکر کرده اند. لازم به ذکر است بر اساس شناسامه، سند ازدواج و هم سکنایی (خانه ای که درحال حاضر درآن زندگی می کنم و در مالکیت ایشان است) تا امروز در این لحظه هیچگونه طلاقی بر اساس قوانین خانواده میان ما وقوع نیافته است و علاوه بر مدارک مستند فوق، بر اساس تایید کتبی واحد امور کارکنان سازمان صدا و سیما همچنان تحت تفکل نامبرده هستم.»
خانم معصومه طاهری موسوی همچنین در قسمتی دیگر تاکید می کند که « اینکه در بخشی از مصاحبه فرموده اند : "جدایی ما به دلیل مسائل سیاسی و ... بوده" اگر چه ایشان خروجشان از خانه را دلیل جدایی و طلاق می دانند، لکن در مورد بخش دوم سخنانشان در رابطه با گرایش های خاص سیاسی و ... باید متذکر شوم: اینجانب مدت 22 سال است که کارمند رسمی دائم در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران می باشم و درحال حاضر به عنوان کارشناس ارشد آموزش در این سازمان دولتی خدمت می نمایم و کمترین حرکت های سیاسی کارمندان از نگاه تیزبین مسئولان ذیربط این مجموعه حساس دور نمی ماند و تا امروز هیچگونه رفتاری که سخنان ایشان را تایید نماید در پرونده ام وجود نداشته ضمن اینکه پس از اخذ درجه دکترا و حتی در دوره دانشجویی دکتری به عنوان مدرس ( از 1384 تا کنون) در بخش تخصصی خبر به شاغلین سازمان صدا و سیما در زمینه هایی مانند مسائل سیاسی، جغرافیای سیاسی و ژئوپلتیک و خبر مکررا تدریس نموده ام و کمترین مشکلی در این رابطه تا کنون نبوده. چگونه ایشان با وجود غیبت بیش از یک سالشان از خانه، پی به ضدیت اینجانب با جناب رئیس جمهور برده اند؟ چگونه بدون ارائه مدرک مستند به خود اجازه می دهند اینگونه مرا متهم نمایند ضمن اینکه مدت 2 سال است در دانشکده صدا و سیما نیز به امر تدریس دانشجویان اشتغال دارم.»

نرگس کلهر هم در گفت و گوی خود با رسانه های خارجی گفته است «‌هر لحظه، فرد می تواند تغییر کند. فرد می تواند در لحظاتی آرام درباره مسیر درست تامل کند. کمی خلوت لازم است تا انسان چشمانش را باز کند و تصمیم بگیرد، راه درست وجود دارد و آن راه میلیون ها انسانی است که در جستجوی آزادی به خیابان ها آمدند».

با کنار هم قرار دادن این چند خط از اظهارات افراد مرتبط با موضوع این خبر می توان به این موضوع هم فکر کرد که آیا این خبر و انتشار آن و بیان چنین اظهاراتی مخصوصاً از سوی مشاور رسانه ای احمدی نژاد نمی تواند در پی اهدافی بیش از یک اعتراض داشته باشد؟ این که در مرحله نخست انتشار این خبر، اخبار دیگر مربوط به اعتراض های دیگر را تحت پوشش قرار می دهد و توجه رسانه های را به سمت آنانی می برد که وزارت کشور دولت نهم آنها را به عنوان دولت دهم ایران معرفی کرده است،‌موضوعی که ساعاتی بعد از انتشار آن با اعتراض های گسترده مردم مواجه می شود.
به عقیده نویسنده این مطلب نگاه این چنینی و کم دقت به جریان هایی که در حال رخ دادن است، نه تنها کمکی به جریان های این روزها نمی کند، بلکه توجه ها را از اتفاق هایی دور می کند که این روزها به مطالبه های عمومی مبدل شده اند. بهتر است قبل از این نظر دهیم، تفکر کنیم و کمی دورتر را نظاره گر باشیم تا نکند بازیچه شویم.

۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

ساندویچ های ویژه به روایت آقاجون



چند روز پیش در یکی از خیابان های اطراف میدان پونک که اسمش را یادم نیست برای خرید بستنی با ماشین ایستاده بودم. شب بود و مغازه های اطراف زیاد باز نبودن. مشغول خرید و خوردن بستنی بودم که تابلوی یکی از مغازه های نزدیک بستنی فروشی که ساندویچی بود توجهم را جلب کرد. روی تابلو نوشته بود: «ساندویچ های ویژه به روایت آقاجون» 


از رنگ جیغ تابلو که بگذریم، نوشته روی تابلو بود که خیلی برایم جالب بود و اولین بار بود که چنین ترکیبی را برای معرفی یک ساندویچ فروشی می دیدم. رفتم و چند تایی عکس گرفتم. جلوی مغازه که خلوت تر شد جلو رفتم جریان نوشته روی تابلو رو پرسیدم . مردی بود حدود 50 ساله. چند نفری هم داخل مغازه نه چندان بزرگ کار می کردند. نمی دان چرا اسمش را نپرسیدم. می گفت تا چند سال پیش آشپز نیروی دریایی بوده و حالا دوران بازنشستگی را می گذراند. اومده و اینجا داره کار مورد علاقه اش را انجام می دهد.


پرسیدم که چرا باید کسی ساندویچ را روایت کند و جریان روایت آقاجون چیست؟


گفت: پدرم هم آشپز بود و همیشه به من می گفت «غذا را جوری درست کن که من درست می کنم تا مشتری از تو راضی باشه»‌. آشپزی پدرم خیلی خوب بود و انصافاً غذاهای خوبی درست می کرد. حالا من هم دارم سعی می کنم غذاهایی درست کنم که به خوشمزگی غذاهای پدرم باشد. این هست که می گویم این ساندویچ ها به روایت پدرم هستند، به پدرم می گفتیم آقاجون...


مرد خوبی بود و سیبیل جالبی هم داشت، که خوش تیپ ترش کرده بود. خندیدم و خدا حافظی کردم. باز هم جلوی مغازه شلوغ شد.