۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه

کتاب برای عید، پیشنهادتان چیست؟


چند وقتی بود کتاب نمی خواندم. دلیلش را نمی دانم، سرم شلوغ بود، کار داشتم، سفر رفتم و شاید هزار تا دلیل دیگر. اما به هر حال نمی خواندم و به قول استادی بیخود نباید از این عمل ناپسند – کتاب نخواند – دفاع کنم.
چند روز پیش همراه دو تن از دوستان خبرنگار به شورای شهر رفته بودم و در راه بازگشت زیر پل کریم خان پیاده شدم. اصولاً چند کتاب فروشی آنجا وجود دارد که هوس انگیز است. نمی توانی نگاهی نیاندازی و کتابی نخری. ویترین را کتاب خریدم. چشمم به جلد کتاب «نگران نباش» مهسا محب علی افتاد.
درباره اش زیاد خوانده بودم و زیاد شنیده بودم. یک جایزه ای هم برده بود. همین بهانه ای شد تا باز کتاب خواند را شروع کنم. الان فکرکنم میانه های کتاب هستم.
یاد سال گذشته افتادم. روزهایی مثل این بود خیلی به عید نمانده بود. در روزنامه دوستان کتاب خوانی داشتم. آنچنان از کتاب هایی که می خریدند و می خواندند تعریف می کردند که دلت می رفت برای ورقزدن و خواند کتاب. خواستم کتابی را معرفی کنند برای تعطیلات عید.
هادی چاووشی پیشنهادش «کافه پیانو»، فرهاد جعفری بود. کتاب را خریدم و در طول تعطیلات عید مزه مزه اشت کردم. به نظرم خوشمزه بود. البته آن زمان جناب جعفری از احمدی نژاد دفاع نکرده بود و مواضع تند معروفش را نگرفته بود. اگرچه معتقدم کتاب زیبا و روان خوان بود - به قول هادی- و خیلی هم مهم نیست نویسنده اش از چه کسی دفاع کرده است.
بگذریم...
باز هم نزدیک عید است. باز هم تعطیلات و کمی و تنها کمی اوقات که شاید خالی باشند و برای خودم. باز به سرم هوای کتاب زد. دیروز با هادی کافه بودیم و باز پرسیدم که چه کتابی را پیشنهاد می کند. گفت: چراغ ها را من خاموش می کنم. البته پیش تر از زویا پیرزاد «عادت می کنیم» را خوانده ام و از نثرش خوشم می آید.
شاید بتوانم بیشتر کتاب بخوانم. شما چه پیشنهادی برای کتاب عید دارید؟

۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

حال دوستانتان را از گودر بپرسید

این گوگل ریدر رسانه جالبی است که غربی ها راه انداخته اند تا احتمالاً دودمان انقلاب و کشورمان را به باد دهند. می توان بدون باز کردن هزار پنجره، آخرین مطالب سایت های مختلف خبری و غیر خبری و وبلاگ ها را دید و خواند. می توان سایت ها را به راحتی دسته بندی کرد، سایت های خبری، وبلاگ ها، سایت های دانلود و هزاران هزار سایت دیگر که امکان دارد به درد هر کسی بخورد.
البته گوگل ریدر برای هر قشر از استفاده کنندگان اینترنت کاربری اختصاصی هم دارد. فکر کنم خبرنگاران و روزنامه نگاران بیشترین استفاده کنندگان از ریدر باشند. گوگل ریدر اینقدر در میان کاربران اینترنت جا افتاده است که بچه ها صمیمی شده اند و به جای گوگل ریدر، گودر صدایش می کنند.
همین گودر هم به راحتی آب خوردن می تواند ساعت های زیادی از وقت روزانه شما را ببلعد و شما عین خیالتان نباشد، البته دست خودتان هم نیست. متوجه نمی شوید. اما منظورم از نوشتن این پست، تعریف و تمجید از گوگل ریدر نیست. موضوع این است که همین گوگل ریدر یا گودر یک جنبه روانشناسی هم دار.
چطور؟ کسانی که با گودر کارکرده اند می دانند که این سرویس گوگل قسمتی دارد که می توانید کاربران دیگر را فالو یا دنبال کنید. از این طریق هر آنچه آنان می خوانند و به نظرشان جالب است و برای اشتراک قرار می دهند را می توانید ببینید و بخواند. همین طور شما هم می توانید آنچه می خوایند و از آن خوشتان می آید را به اشتراک بگذارید تا دیگران خواننده آن باشند.
موضوع جالب این جریان به اشتراک گذاشتن این است که لینک های به اشتراک گذاشته توسط هر فردی تا حدود زیادی نشان دهنده شخصیت همان فرد هست، حالا خواه دوستتان باشد یا فردی غریبه.
لینک ها نشان می دهند که طرف چه اخلاقی دارد، به چه چیزی یا به چه کسی علاقه دارد و حال کلی اش چطور است؟ اگر دوری در لینک های روزانه هر کس بزنید می توانید بفهمید که طرف در آن روز خوشحال بوده یا ناراحت، شاید هم عصبانی بوده.
حتی می شود فهمید چپی است یا راستی! یا اصلاً اهل سیاست هست یا نه. بعضی موقع این لینک ها لج آدم را در می آورند و بعضی مواقع شما را می خندانند و یا ناراحتتان می کنند. با اندکی دقت در لینک های اشتراگ گذاشته شده در گودر می توانید به موضوع های جالبی برسید. همین است که من معتقدم گودر وسیله خوبی برای روانشناسی یا شناخت افراد است.
از این به بعد اگر دلتان برای یکی از دوستانتان تنگ شد و او اکانت گودر داشت، سری به لینک هایش بزنید تا از احوالاتش با خبر شوید.

۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

مامور نیروی انتظامی چرا موتور سوار را کتک زد؟

بعد از انتخابات اینقدر صحنه های زد و خورد حمله پلیس به ملت را از نزدیک دیدم یا حداقل فیلم هایش را در موبایل و اینترنت دیده ایم که انتظار می رود، الان دیدن این صحنه ها برای هر ایرانی هول آور و عجیب نباشد. صحنه هایی از حمله وحشیانه آنان که اسم خود را ماموران حفظ امنیت گذاشته اند به معترضان به انتخابات و حتی مردم عادی کوچه و خیابان، لگد های سربازی به کمر زن و مرد و دختر و پسر، سربازی که شاید چند ماهی از خدمتش باقس نمانده باشد و نمی دانم با چه رویی به میان مردم بازخواهد گشت. بماند که مردم ایران بزرگوار تر از این ها هستند. یا چوب و چماغ هایی که بدون ترس و با صدای عربده بر سر مردم فرود آمدند و نتیجه اش خون بود و پیکرهای زخمی و حتی زیر گرفتن مردم با ماشین نیروی نتظامی. این طور صحنه ها دیگر برای نسل سوم و چهارم که انقلاب را ندیده اند، عجیب نیست.
اما آیا نیروی انتظامی که در ماه های گذشته نشان داد هر وظیفه ای دارد به غیر از آوردن آرامش و امنیت به جامعه می تواند با لباس به اصطلاح خدمت هرکاری بکند و آنطور که می خواهد با مردم برخورد کند؟
علت این سوال و نوشتن این پست اتفاقی بود که امروز از نزدیک شاهد آن بودم.
حدود ساعت 15 روز دوشنبه داشتم از تقاطع ولی عصر – زرتشت رد می شدم. کلی پلیس نیروی انتظامی آنجا بود و گویا موتورهای بدون مدارک و راننده های بدون کلاه را متوقف می کردند و موتورها را به پارکینگ می بردند. البته این که چرا این موضوع که باید از وظایف راهنمایی و رانندگی باشد توسط نیروی انتظامی انجام می شود و این خود جای پرسش دارد.
به هر حال نگاهی به ماموران انداختم و پیاده وارد زرتشت غربی شدم. اما تعجب و البته عصبانیتم از صحنه ای بود که دیدم. یکی از ماموران که حدود 40 سل یا بیشتر و یا کمتر سن داشت، موتوری را گرفته بود و داشت با دست محکم بر سر راننده موتور می کوبید و به سمت یدک کش موتورها می بردش.
موتور سوار هم هاج و واج مانده بود که برای خلافی که انجام داده است چرا کتک می خورد و در مقابل توهین های مامود نیروی انتظامی چیزی نمی گفت، تا این که مامور دیگری آمد و موتور سوار و موتورش را از دست مامور قبلی گرفت و برد. همه اینها چند دقیقه ای بیشتر طول نکشید و عابران هم که احتمالاً در ماه های گذشته برخورد ماموران نیروی انتظامی را دیده بودند، بهتر دیدند که دخالت نکنند. مامور ضارب هم دست به کمر گذاشته بود و با افتخار خحاصی دور و برش را نگاه می کرد و احتمالاً منتظر بود کسی چیزی بگوید تا حقش را کف دستش بگذارد.
دقایقی منتظر ماندم و بعد از چند دقیقه نزدیک مامور شدم. خواستم چیزی بگویم، اما بهتر دیدم تا نامش را از اتیکت روی لبسش بخوانم. اگر اشتباه نکنم نوشته بود: ناصر قلی برزگر
نام را خواندم و چند دقیقه بعد زنگ زدم و سرح ماجرا را به شماره 197 که گویا برای رسیدگی به شکایات از نیروی انتظامی است گفتم. نمی دانم چرا، اما خواستم ببینم به چنین موضوعی اشاره رسیدگی می شود یا نه. خانم اپراتور هم جریان کامل را از من پرسید و شماه تلفنم را هم گرفت.
نارحت بودم، برای خودم که مجبورم چنین صحنه را در خیابان ببینم، برای موتور سوار که به خاطر یک لقمه نان و خلافی که به خاطرش انجام داده بود، کتک خورد و برای آن مامور که از جنس مردم بود و مردم را کتک می زد. احتمالاً برخی ماموران نیروی انتظامی در این فکر هستند که مردم از خشونت آنها حساب می برند و حالا هرکاری که می خواهند می توانند انجام دهند.
این هم از کرامات نیروی محترم انتظامی است که برخی (تاکید دارم برخی) مامورانش را چنین گستاخ مرده که به خاطر خلاف راهنمایی و رانندگی افراد را کتک در خیابان کتک بزنند. گویی کشورمان دادگاه ندارد و قاضی اوست و حکم را خود باید اجرا کند. پس چه کسی قرار است امنیت را برقرار کند؟
پی نوشت: در یکی از سایت ها خواندم سرداررجب زاده فرماند سابق نیروی انتظامی تهران بزرگ گفته است: «افتخارم اين است كه در درگيري هاي بعد از انتخابات، هيچكدام از تجمع كنندگان آسيب نديدند.» گویا همه آنچه در چند ماه پیش اتفاق افتاد خواب بود.
عکس تزئینی است.

۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

فیلتر می کنیم، حتی شما دوست عزیز!

مثلی داریم ما ایرانی ها مبنی بر این که «جنگل که آتش می گیرد، خشک و تر با هم می سوزند». مثل جالبی است. فیلتر کردن سایت ها و وبلاگ ها کم بود، حالا از وقتی افرادی موسوم به ارتش سایبری فعالیت خود را آغاز کرده اند، برای خیلی از سایت ها و وبلاگ ها خواب و خوراک نمانده است. از توییتر برانداز - که این روزها حتی در دادگاه هایمان محکومش می کنیم و شده ایم سوژه خنده مردم - گرفته تا وبلاگ های معمولی افراد معمولی.
این طور که پیداست برای دوستانی که مسئول فیلتر هستند خیلی مهم نیست که چه سایتی را فیلتر می کنند، حالا یا بی بی سی فارسی و جرس و سهام نیور یا وبلاگ های شخصی افراد. این می شود که در ماه های اخیر خیلی ها به قول معروف شب خوابیده اند و صبح وبلاگشان را فیلتر شده و یا حتی هک ده یافته اند.
البته در چند سال اخیر این موضوع برای همه عادی شده است، اما موضوع وقتی جالب تر می شود که تیغ تند و تیز فیلتر برخی وبلاگ ها را مورد هدف قرار می دهد که اصولاً سیاسی و حتی مشکل دار نیستند و آنقدر شخصی هستند که شاید مطالبشان برای نویسنده جذاب باشد و بس.
اما گویا خیلی مهم نیست و تصمیم گیرنده افراد دیگری هستند. باز هم جریان وقتی خیلی خنده دار می شود که وبلاگ یکی از طرفداران دولت به اصطلاح عدالت محور را فیلتر می کنند. تصور کنید، طرفدار دولت باشید، قبل از انتخابات در یکی دو تا از میتینگ های انتخاباتی نامزد محبوبتان شرکت کرده باشید، بعد از انتخابات هم چشم بر همه زد و خورد ها و کشتارها ببندید و از فرد مورد علاقه تان دفاع کنید، بعد یک روز ببینید وبلاگ شخصی تان که اتفاقاً خیلی هم شخصی است و اصلاً ربطی به سیاست ندارد، فیلتر شده باشد.
چهره دیدنی تر از این می توانید پیدا کنید. البته منظور خاصی از این نوشته ندارم، تنها می خواهم بگویم بی دقتی و باری به هر جهت بودن کشور نتیجه ای این چنین هم دارد. البته این تنها و تنها یک نمونه کوچک از آشفته بازار گسترده این روزها است. نمی دانم حالا بازم هم باید دفاع کرد؟ البته بهانه زیاد است که اشتباه شده و فلان فلان و فلان ... اما باید قبول کنیم که وضعیت در خیلی از جاهای دیگر کشور این چنین است. امیدوارم روزی هیچ جا فیلتر نداشته باشیم.
پی نوشت: چند روز پیش وبلاگ یکی از دوستان که از بد حادثه از طرفداران پر و پا قرص دولت هم هست فیلتر شد، نمی دانم چرا وقتی شنیدم با تمام ناراحتی زدم زیر خنده.

۱۳۸۸ بهمن ۳۰, جمعه

روز خوب یا روز بد؟

22 بهمن هم آمد و رفت. نمی دانم باید 22 بهمن را روز خوبی دانست یا روز بدی. همه به دنبال اتحاد در این روز بودند و می خواستند که آرام باشند. قبل از 22 بهمن هم هم موسوی و هم کروبی و هم خاتمی به عنوان رهبران اصلاح طلب بارها و بارها بر آرامش و حضور حد اکثری تاکید کردند. مانند برخی در اردوگاه مقابل. اما آیا 22 بهمن روز آرامی بود؟ 22 بهمن روزی بود که خیلی از مردم به دنبال جدا سازی و مرز بندی نبودند. مردم با هم آمده بودند و به قولی همه بودند.
طرفداران احمدی نژاد و حامیان جنبش سبز. اما گویی آن روز هم عده ای که این روزها با نام تند رو از آنها یاد می شود خیلی علاقه ای به آرامش نداشتند. اگرچه قرار بود عده ای از طرفداران جنبش سبز و کروبی از میدان صادقیه به دیگر مردم بپیوندند، اما معلوم نیست چرا بعضی این چنین راهپیمایی هایی را بر نمی تابند. مگر مردم با مردم فرق دارند؟ بر چه کسی آشکار نیست که بیش از نیمی از مردمی که در خیابان های اصلی به راهپیمایی آمده بودند طرفداران جنبش بودند؟
اما معلوم نیست چرا عده ای تنها به زد و خورد می اندیشند و لاغیر. این که کروبی به عنوان یکی از انقلابی های قدیمی و یاران امام در راهپیمایی حضور داشته باشد آیا خطرناک است که در روز پیروزی انقلاب که به او و خانواده اش بی احترامی می شود و به مردم حمله می شود. چرا باید چند ساعت بعد از سالگرد پیروزی انقلاب فیلمی در رسانه های دنیا پخش شود که نیروهای امنیتی را در حال زدن افراد نشان دهد؟ آیا این روز روز اتحاد و همبستگی نبود؟
حمله به خاتمی و موسوی و زهرا رهنورد در روز سالگرد بزرگترین پیروزی ایرانی ها چه معنی دارد؟ آیا موسوی 8 سال نخست وزیر ایران نبود و آیا او ا با نام نخست وزیر امام نمی شناسیم؟ چرا چنین رفتارهایی باید تکرار شود؟ به فرض این که سران معترضان به راهپیمایی می آمدند و طرفداران جنبش سبز هم حضور داشتند، آیا این برای کشورمان بهتر نبود؟ آیا بهتر نبود خبرگزاری های دنیا بعد از مراسم روز 22 بهمن از اتحاد تمام ایرانی در روز 22 بهمن سخن می گفتند نه از حمله نیروهای امنیتی به مردم؟!
در این میان هم برخی تنها به فکر شخصی مردن موضوع هستند و اصرار دارند که این مردم رفدار فلان بودند و بهمان. آیا همه ایرانی نبودند؟ چه بخواهیم و چه نخواهیم افرادی مثل خاتمی در این کشور بسیار محبوب هستند، پس حمله به او و مانند او در روز 22 بهمن را کار مردم نخوانیم. چون در آن روز هر کس نگاه می چرخاند راحت می توانست، نیروهای امنیتی و آنانی که به نام لباس شخصی می شناسیمشان را بین مردم ببیند. می توانستیم وحدت دشته باشیم و آرامش، اما گویی عده ای نمی خواستند و هنوز هم می خواهند.

۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه

روز اتحاد؛ مورد پسند «تند روها» نیست

چند روز بیشتر به 22 بهمن باقی نمانده است. 22 بهمن امسال با تمام 22 بهمن های این سی سال بعد از انقلاب فرق دارد. انتخابات، مردم، معترضان، سبزها، بسیجی ها، سپاه، تند رو ها، میانه روها، احمدی نژاد، موسوی، کروبی، رضایی، خاتمی، عاشورا، 13 آبان، 16 آذر، جنبش سبز، جنبش سبز علوی، روزنامه، بازداشت، حمله، عقب نشینی، فتنه، اعدام، دادگاه، اعتراف، زندان، محارب، ضد نظام، طرفدار انقلاب، فدایی رهبر، منافق، انجمن سلطنتی، اتهام، عامل بیگانه، نامه، بیانیه، مصاحبه، فحش، بدو بیراه، اتحاد و ...
این هایی که گفتم و خیلی دلایل و موضوعات دیگر باعث شده اند که 22 بهمن امسال مثل سال های پیش نباشد. نگرانی درباره 22 بهمن زیاد است. این نگرانی ها از جنس نگرانی های روز عاشورا است. روز عاشورا اگرچه معترضان اصلاً گمان فکرنمی کردند که به دلیل حرمت امام حسین با تجمع های آرام آنها برخورد شود، اما همه دیدیم و شنیدیم که چه اتفق هایی افتاد.
خیلی هم فرقی نمی کند، هم کشته، زخمی و یا دستگیر شدن معترضان به ناحق بود و هم مورد حمله قرار گرفتن سربازان و بسیجیانی توسط تعداد انگشت شماری از کسنی که تحت تاثیر هیجانات قرار گرفته بودند. آخر هم کسی نفهمید چرا از عاشورا به عنوان سوپاپ اطمینان استفاده نشد و چنان حوادث دردآوری رخ داد. حوادثی که مانند زیر گرفتن معترضان با ماشین نیروی انتظامی آنقدر دردناک بود حتی رییس پلیس تهران از اشاره خبرنگاران به آن بی زار است. انگار خود می داند که چه اتفاقاتی که نباید می افتاد، افتاده است.
عاشورا گذشت، اما 22 بهمن چند روز دیگر است. در این چند روز گذشته و چند هفته گذشته همه فعالان سیاسی که حداقل دشن برای ایران می سوزد، مردم را تشویق به شرکت در راهپیمایی 22 بهمن کرده اند. البته این دعوت مربوط به قشر خاصی نبوده و از سخنان بر می آید که دعوت همگانی بوده است.
اما هنوز هم هستند کسانی که بدشن نمی آید درگیری به وجود آید. این که برخی ها مثل امام جمعه مشهد مقدس تاکید می کند که اگر فلان دستگاه قضیی کاری نکند، مردم خود دست به کار می شود چه معنی می تواند داشته باشد به جز دامن زدن به اختلاف ها کشاندن مردم به خشونت، حال آنکه قشر زیادی از طرفداران احمدی نژاد هم که به این اسم به خیابان ها می آیند، علاقه ای به درگیری ندارند.
حال این که در چنین شرایطی چرا بعضی ها این چنین سخن می گویند، سوالی است که هنوز جواب درستی برای آن به دست نیامده است، البته بماند که در این شرایط تند روهای دولت هر کاری می کنند و به دلیل ضای کشور کسی بر آنها خرده هم نمی گیرد. شاید همین موضوع دلیلی شده بود تا علی مطهری در نامه اخیرش به موسوی بخواهد او به خاطر شرایط کشور از حق خود عقب بنشیند، ما آقای مطهری این موضوع را در نظر نگرفته بود که این حق مردم است، نه حق فرد خاصی از جمله موسوی.
حال در چنین شرایطی آقای احمدی مقدم که گویا به عنوان فرمانده نيروي انتظامي قرار است امنیت و نظم را در شهر و کشور برقرار کند، در فاصله چند روزه به راهپیمایی 22 بهمن گفته است که «هرگونه شعار انحرافي رفتار انحرافي با حضور مردم خنثي خواهد شد»، البته تا اینجا ایرادی ندارد، اما موضوع وقتی حساسیت زا می شود که مسئول تامین امنیت می گیود که « پليس و بسيج بايد شعاردهندگان را از دست مردم نجات دهند.»
احتمالا پیداست که قرار است «مردم» مورد اشاره فرمانده نیروی انتظامی چه بلایی بر سر معترضان بیاورند و در این بین هم پلیس قرار است معترضان و به قول احمدی مقدم را شعاردهندگان را از دست مردم مورد اشاره نجات دهند. این گفته آیا غیر از القای احتمال درگیری در روز 22 بهمن است، آن هم در شرایطی که همه بر شرکت مردم در این راهپیمایی تاکید دارند؟
درحالی که هم تعداد زیادی از موافقان دولت و معترضان هیچ کدام از خشونت خوششان نمی آید و تاکید دارند که 22 بهمن می تواند بهترین فرصت برای رسیدن به وحدت بین جریان های مختلف باشد. مطمئناً روزی که طرفداران جنبش سبز با دستبند های سبز و البته پرچه ایران به دست بتوانند همراه با طرفداران احمدی نژاد با دستبند های سه رنگ در خیابان ها حضور داشته باشند و به بهانه روزی همچون 22 بهمن در کنار هم حاضر شوند، یکی از روزهای تاثیر گذار در تاریخ آینده ایران خواهد بود. روزی که تند روها هیچ علاقه ای به وقوع پیوستن آن ندارند.
امیدوارم در 22 بهمن معترضان به نتایج انتخابات و موافقان این موضوع در کنار هم باشند و با لبخند از کنار هم عبور کنند.

پی نوشت : از طرف های ظهر که از خونه زدم بیرون تا الان حالم در یک روند رو به رشد بد شد، احتمالاً سرما خوردم. چند روز گذشته رودهن چند بار برف آمده و بعد از هر برفی هم هوا به شدت سرد می شد. احتمالاً تاثیرگذار بوده. الان هم اینقدر درد دارم که توصیف نکنم بهتر است. یکی از بچه ها برگشته می گه هروقت به بهنام چیزی تعارف کردید برای خوردن و رد کرد بدونید که بدون شک مریضه. حال نداشتم جواب نداد.

۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه

آی پد و اپل زدگی


احتمالاً برای همه دوستداران تکنولوژی و کامپیوتر این روزها خبری مهمتر از معرفی محصول جدید اپل وجود ندارد و شاید هم خبری این چنینی کمتر وجود داشته باشد. اما چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید، محصول جدید کمپانی اپل به شدت مود توجه قرار گرفته، البته این مورد توجه قرار گرفتن بدون شک مورد علاقه قرار گرفتن معنی نمی شود. اما با یک نگاه کلی به اخبار و سایت ها و وبلاگ ها می توان فهمید که خبر معرفی محصول جدید اپل با نام آی پد مهمترین خبر دنیای تکنولوژی در روزها اخیر بوده و احتمالاً در روزهای آینده هم چنین خواهد بود. 
با این که به دلیل برخی شرایط داخل ایران آن طور که باید و شاید درباره اپل و محصولاتش اطلاعات ندارم، اما می دانم این کمپانی که تا چند سال پیش خیلی ها اعتقاد داشتند برای رسیدن به ماکروسافت تلاش می کند، این روزها با فاصله زیادی ماکروسافت را پشت سر گذاشته است. 
محصولات اپل محصولات بدرد بخوری هستند که هر کاربری را مجذوب خود می کنند و خواب و خوراک از او می گیرند. اما متاسفانه در ایران به دلیل برخی محدودیت ها و شاید هم به دلیل برخی کمبودهای تکنولوژیکی محصولات اپل آن طور که باید و شاید کارایی ندارند و من همیشه از این بابت ناراحت هستم. با این وجود کافی است مثل یکی از دوستان ما که به تازگی آی پاد تاچ خریده است، شما هم خود را آلوده محصولات اپل کنید، تا مثل این بنده خدا و از خواب خوراک بیافتید. البته در این میان حتماً کم و کاستی هایی وجود دارد که من خیلی به آنها آشنا نیستم.   
بگذریم... این پست را نوشتم برای این که حس اپل زدگی این روزهای خود را خالی کنم. حالا اگر می خواهید اطلاعات نسبتاً کاملی درباره محصول جدید اپل و خوبی ها و ایراد های آن بدانید، نگاهی به گزارش و وبلاگ نویسی لحظه به لحظه معرفی این محصول بیاندازد که بچه های وبلاگ نارنجی زحمت آن را کشیده اند و لینک هایش را در ادامه گذاشته ام.
پی نوشت: این وبلاگ نارنجی علی اصغر هنرمند و تیمش پدیده خفنی است که بعداً جداگانه به آن خواهم پرداخت.

۱۳۸۸ بهمن ۱۲, دوشنبه

از حرف های امام خمینی تا آموزندگی های قالیباف

امروز به نظرم روز مهمی است از دو نظر. اول این که روز ورود امام خمینی به ایران است. دوم هم به خاطر این که بالاخره با هزار سلام و صلوات تونل محترم توحید امروز افتتاح شد.
درباره ورود امام خمینی به ایران بگم که تا به حال این موضوع اینقدر برایم جذاب و جالب نبود. اگرچه در 25 سال و البته از آن زمانی که به قول معروف فرق سیب زمینی با دیب دمینی رو فهمیدم، اعتقاد داشتم این کشور و این نظام با همه کم و کاستی های که دارد، رهبری به بزرگی امام خمینی داشته که هنوز هم کشور تحت تاثیر رهبری ایشان است.
تاکید داشتم که امام آدم بزرگی است و همین دلیلی شده است تا بتواند به پشتیبانی یک ملت در کشور انقلاب کند و ملتی را با خود همراه کند. البته به این کار نداریم که از وقتی چشم باز کردم خیلی هایی که می دیدم به خودشان لعن و نفرین می فرستادند که چرا انقلاب کردیم و چرا و چرا و هزاران چرای دیگر. اما به هر حال امام انسان بزرگی بود و هنوز هم به نظرم هست.
امروز صبح داشتم صحبت های امام در بهشت زهرا را گوش می دادم. حرف هایی که می زد مصداق این روزهای ایران بود. صحبت از شهید ها و کشته شده ها، صحبت از ظلم هایی که به مردم رفته است به خاطر این که مردم می خواهند خودشان سرنوشت خودشان را تعیین کنند. امروز هم به نظرم غیر از این نیست . مگر مردم ایران چه می خواهند؟ مگر جنبش سبز چه می گوید؟ غیر از این است که تنها به نتیجه انتخابات اعتراض دارند و معتقدند رای آنا در آیندشان بی تاثیر بوده است.
حالا هرچه قدر هم که بعضی ها بخواهند جنبش اعتراضی سبز را به آمریکا و این کشور و اون گروه منافق ربط دهند، اعتراض جنبش سبز معلوم و مشخص است. اما همین برچسب های منافق و بیگانه به ملت آنها را عصبانی کرد و باعث شد راه برای برخی تند رو ها و اراذل در عاشورا باز شود. متاسفانه این روزها به قول معروف نان خیلی ها در دعوا پخته می شود.
آیا رای ملت ارزشی ندارد؟ آیا مردم نباید رییس جمهور دلخواهشان را داشته باشند؟ البته برای مجلس هم همین وضع به جود آمده است. به قول امام که می گفت مجلس بر آمده از این دولت هم غیر قانونی است. حالا هم مجلس ما شده است پاتوق تند روهایی که تنها فحاشی بلدند و لاغیر!
بعضی ها با خیال این که با رای مردم به مجلس رفته اند به جای این که به دنبال احقاق حق مردم باشند، شده اند وکیل دولت در مجلس و بی ادبی می کنند و به دنبال منافعشان هستند. بهد ام آنجا را خانه ملت هم گذاشته اند. کدام از مردمی که شما ادعای نمایندگی شان را دارید برای سفرهای خارجی سر و دست می شکنند؟ کدامشان میز های آنچنانی صبحانه و نهار شما را دیده اند؟
بعد ادعای نمایندگی ملت را داری؟ نماینده ملت آن است که برای کمبود ها و ضعف های کشور سر و دست بشکند نه برای دفاع از رییس دولت. شما نماینده ملت هستید یا نماینده دولت؟ بعد برخی از آقایان هم استعفا می دهند که تحت فشار هستند. بعد از چند روز بازی رسانه ای و مانورهای رسانه ای باز به مجلس بازمی گردند. مطمئن باشد بود و نبود افرادی چون روح الله حسینیان و حمید رسایی در مجلس شورای اسلامی هیچ فرقی برای این مردم ندارد، اما از آن سو برای دولت فرق دارد.
آقایانی که این روزها دم از امام می زنند و یاران نزدیک امام خمینی را محارب و اغتشاشگر و سران فتنه می خوانند، بهتر است دوباره حرف ها و اعتقاد های امام را بررسی کنند. آیا این بود راهی امام برای این مردم و این کشور ترسیم کرده بود؟
خیلی دوست داشتم بدانم اگر امام خمینی این روزها زنده بود چه رفتاری داشت و چه واکنشی نشان می داد. آیا آن زمان هم این تند رو ها باز به خود اجازه فحاشی و محکوم کردن این و آن می دادند؟
آنچه قالیباف می آموزد
یکی دیگر از اتفاق های امروز صبح افتتاح تونل توحید بود. افتتاحی که توسط مردم انجام می شد. آقای شهردار تهران هم صحبت هایی درباره تونل و مردم انجام داد. اما اصل موضوع این است که قالیباف به تهرانی ها و حتی ایرانی ها چه چیزی آموخت؟ در این چند سال زندگی به یاد ندارم یک پل روز، ساخت یک خیابان کمتر از 3 یا 4 یا 5 سال طول بکشد.
عادت کرده بودیم که هر عملیات اینچنین یدر شهر سال ها زمان می برد و باید منتظر باشیم شاید بچه هایمان از این خدمات عمرانی استفاده کردند. اما همه می دانیم که در مدت شهرداری کرباسچی اینچنین نبود. اما بعد از کرباسچی باز همان آش و همان کاسه.
یکی مثل احمدی نژاد هم که علاقه خاصی به وام و پول دادن به زمین و زمان داشت خیلی یادمان می آید در تهران موضوع جدیدی را راه اندازی بکند. به جز وام هایی که به همه پرداخت می کرد و بهانه های مختلفی هم داشت. وام هایی که البته صدای همه را در آورده بود.
اما دوران شهرداری محمد باقر قالیباف با همه کم و کاستی های کاری و شخصی اش به نظرم از دوران درخشان شهرداری های ترهان به شمار می رود. تکمیل طرح های نیمه تمامی که در هزارتوی سال ها گیر کرده بودند و انجام طرح هایی که خیلی به طول نمی انجامیدند. همه یادمان هست شهرداری دو سال پیش برای مقابله با برف خیابان ها چه کارهایی کرد و چقدر کمتر از سال های پیش با برف و آب و یخ و گل و شل دست و پنجه نرم کردیم.
پل های رو گذر و زیر گذر در تهران که در یکی دو سال تمام می شدند. تونل توحید و خیلی از پروژه های دیگر که هر کدام به تنهایی می توانستند صندوقی باشند برای برداشت پول های هنگفت. البته شاید هم امروز نیز این برداشتن ها و چپاول ها صورت می گیرد، (اعتقادی به این موضوع ندارم) اما خوب این است که مدت زمان کوتاه تر شده است.
هر چقدر هم بگویند قالیباف نظامی است، اخلاق تندی دارد، وابستگی هیا خاصی دارد و فلان اخلاق بد را دارد و بهمان اخلاق مزخرف، بای بگوییم قالیباف به مردم نشان داد که می توان پروژه های عمرانی را شروع کرد و زود به اتمام رساند.