۱۳۹۰ اسفند ۱۰, چهارشنبه

درباره «چیزهایی هست که نمی دانی»


به فیلم های آرام علاقه دارم. فیلم هایی که در آن اتفاق خاصی نمی افتند و قرار هم نیست اتفاق خاصی در آن بیافتد. داستان های خطی و البته تاثیر گذاری دارند و دیالوگ نقش اصلی را در فیلم دارد. از جمله این فیلم ها می توانم به شب یلدا و شب های روشن اشاره کنم. معمولاً در این ژانر از فیلم تعداد بازیگران کم هستند و داستان عاشقانه ای در جریان است. باید نشست در فضایی ارام و بدون سر و صدا در فیلم قدم زد.
«چیزهایی که نمی دانی» از جمله این فیلم هاست. این فیلم داستان یک راننده آژانس (علی مصفا)‌ بود که هر روز مسافرانی را سوار می کند و به مقصد می رساند. یکی از این مسافران (مهتاب کرامتی) همکلاسی قدیمی اش در دانشگاه است که گویا در آن دوران به او علاقه داشته، اما هیچ وقت به او چیزی نگفته است. حالا این همشاگردی در آستانه ازدواج است. او هنوز به راننده آژانس علاقه دارد و در طول فیلم منتظر است تا او حرفش را بزند. اما راننده آژانس همچنان سکوت می کند و چیزی نمی گوید.

اما این تنها رابطه در فیلم نیست. بین او مسافر دیگری (لیلا حاتمی) بعد از چند بار سوار شدن رابطه ای به وجود می آید که این رابطه نیز داستان هایی به همراه دارد.

فیلم «چیزهایی هست که نمی دانی» نه آنقدر آرام است که حوصله تان در سینما سر بروند و نه آنقدر پر جنب و جوش که بتوان آن را یک عاشقانه تمام عیار دانست. داستان آرام پیش می رود و بیننده چند بار با صحنه هایی مواجه می شود که تعجب می کند. این صحنه ها راه فرار کارگردان از یکنواخت شدن فیلم هستند و به خوبی می تواننده تماشاگر را به دیده ادامه فیلم ترغیب کنند.

پیشنهاد من: این فیلم را باید در آرامش دید و متوجه دیالوگ هایش شد. مخصوصاً دیالوگ هایی که علی مصفا با صدای پایین می گوید و می توان به عنوان یکی از نقاط ضعف فیلم به آنها اشاره کرد. پس یک سینمای خلوت را برای دیدن فیلم انتخاب کنید. همچنین اگر می توانید سانس های بعد از ساعت 8 شب به دیدن فیلم بروید. حال و هوای این فیلم شب است و وقتی در تاریکی و خلوت شب از سینما خارج می شود، حس خوبی خواهید داشت.

اطلاعات فیلم:‌ کارگردان: فردین صاحب الزمانی کارگردان فیلم است و علي مصفا، ليلا حاتمي،‌ مهتاب کرامتي، پيام يزداني، فرناز رهنما، مونا مستوفي از جمله بازیگران هستند. این فیلم جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره کارلو‌وی‌واری شده جمهوری چک را گرفته است.

۱۳۹۰ اسفند ۷, یکشنبه

فرهادی؛ بهترین بهانه


فیلم های اصغر فرهادی را بعد از فیلم شهر زیبا سوری دنبال می کنم. چهارشنبه سوری اش برایم پر است از خاطره. نمی دانم چرا؟ شاید به خاطر این که حال و هوای قبل از عید را دوست دارم و این فیلم حال و هوای قبل از عید را با خود دارد. از بازی ها هم نباید گذشت. فرخ نژاد، تهرانی و علی دوستی و پانته‌آ بهرام بازی های خوبی دارند و همین کافیست. درباره الی هم که جای خود دارد.

حالا فرهادیِ چهارشنبه سوری، درباره الی، شهر زیبا، رقص در غبار با فیلم جدایی نادر از سیمین به اسکار راه یافته است. دقیق نمی دانم، اما فکر می کنم این سومین بار است که ایرانی ها سهمی در اسکار دارند. اما انگار این بار فرق می کند. نمی دانم شاید به جنش سبز و طرافداری اعتراض آمیز از این فیلم باز می گردد. شاید هم بدبختی هایی که برای فیلم اخراجی های 3 در دوران سربازی کشیدم علت علاقه ام به پیروزی این فیلم و کارگردانش در اسکار است.

صحبت از یک حس خوب است. حسی که باعث شد تمام ایرانی های و تمام آنهایی که در روزی یک بار در فیس بوک و دیگر شبکه های مجازی دیگر به هر بهانه ای به جان هم می افتند و برای جزئی ترین مسائل با هم کل کل دارند، در شب پیروزی فرهادی در گلدن کلاب یک رنگ باشند. با هم باشند. با هم بودنی که ایرانی ها با آن غریبه اند.

حالا فرهادی و فیلمش به اسکار می روند تا شاید یک بار دیگر ایرانی ها یکی بودن را تجربه کنند. بهانه ای باشد برای با هم بودن و مهربان بودن. بهانه ای باشد برای خوشحال بودن همه ایرانی ها. آن هم در روزهایی که خوشحال بودن سخت ترین اتفاق در ایران است. امیدوارم بار دیگر شنیدن نام ایران لبخند بزنیم و شاید اشک بریزیم. از این که خوشحالیم. شاید هم اشک بریزیم برای این خندیدن را فراموش کرده ایم، حتی در بهترین موقعیت ها.

امیدوارم و امیدوارم فرهادی و فیلمش بار دیگر بهانه خوبی هایمان باشند.


۱۳۹۰ بهمن ۲۷, پنجشنبه

آنها با هم فرقی ندارند، اشتباه از ماست


تصویری از بشار اسد عکس یک امروز روزنامه شرق بود. زیر عکس تیتری با این عنوان نوشته شده بود: بشار اسد فرمان داد؛ 6 اسفند همه پرسی قانون اساسی.

اول:

بعد از آغاز اعتراض های مردمی در سوریه بارها و بارها شاهد عقب نشینی های لفظی بشار اسد بودیم. تصمیم های رییس جمهور سوریه مبنی بر عفو عمومی و تغییر در قانون اساسی بارها تیتر یک رسانه های ایرانی و خارجی شد. اما با این حال اعتراض ها هنوز در این کشور ادامه دارد و هنوز هم نیروهای نظامی متعرضان را سرکوب می کنند. عقب نشینی های لفظی اسد درحالی صورت می گیرد که نه تنها وضعیت برخورد با اعتراض ها بهتر نشده است، بلکه نیروهای حکومتی هر روز از خشونت بیشتری برای سرکوب معترضان استفاده می کنند.

به نظر می رسد معترضان در سوریه تصمیم خود را برای براندازی بشار اسد گرفته اند و به این سادگی ها خیال عقب نشینی ندارند. البته باید به این نکته توجه کرد که آنها بعد از سال ها زندگی در حکومت بعثی پدر و پسر بهتر از هر تحلیل گر دیگری می دانند که عقب نشینی ها و اظهارات امیدوار کننده اسد تنها صحبت های تبلیغاتی هستند. به همین دلیل هم این عقب نشینی ها تا کنون نتوانسته اعتراض های سوریه را آرام کند.

دوم:

اگرچه سرکوب معترضان در سوریه هر روز ابعاد تازه ای پیدا می کند، اما بشار اسد هنوز تا حدودی توانسته است وجهه بین المللی خود را حفظ کند. اگرچه کشتار ها در این کشور آنقدر بی پروا شده است که دیگر عقب نشینی ها و اظهارات اسد برای جامعه جهانی قابل قبول نباشد.

اما درباره ایران و سران نظام ایران این موضوع به گونه ای دیگر بود. در حوادث بعد از انتخابات افراد زیادی دستگیر و روانه زندان شدند و تعداد زیادی نیز توسط نیروهای حکومتی کشته شدند. اما مشی ایران این گونه بود که خود را حق کامل می دانست و معتقد بود کار درستی می کند.

حاکمان در ایران هیچ گاه سعی نکردند با آرامش با معترضان سخن بگویند تا شاید فضا آرام تر شود. همین دلیل شد تا هر روز و هر هفته و هر ماه معدود شعارهایی که در اعتراض های خیابانی سر داده می شد، تند تر و تند تر شود. تا آنجا که بر علیه بالاترین مقام حکومتی و برخی ارکان اصلی نظام ایران شعار داده شد.

شاید بتوان تنها فرق بین حکومت ایران و حکومت سوریه را در نوع رفتار با معترضان در ماه ها و سال های اخیر دانست. یکی سخن از اصلاح می زند و سرکوب را سنگین تر می کند و دیگری اما هیچگاه حرفی از عقب نشینی و اصلاح نمی زند و از راه های دیگری فشار را بر مردم و معترضان بیشتر می کند.

سوم:

اما این که برخی روزنامه ها مانند شرق که به عنوان یک روزنامه اصلاح طلب و منتقد شناخته می شود، عکس صفحه اول خود را به بشار اسد و اظهاراتش اختصاص بدهد جای تعجب دارد و می توان چند دلیل برایش آورد. اول این که این چنین تیتر هایی به اجبار معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد و شورای عالی امنیت ملی در این روزنامه درج شود. شورای عالی امنیت ملی در مواقع حساس  سیاسی مانند روزهای اعتراض و یا موضوع پرونده هسته ای خط مشی را برای مطبوعات و خبرگزاری ها مشخص می کند. می توان احتمال داد که درج چنین تیتری در روزنامه شرق به این دلیل است.

اما به دلیل دومی هم می توان اندیشید. این که مسئولان روزنامه شرق از این موضوع – اظهارات بشار اسد درباره همه پرسی – استفاده می کند برای رساندن پیام جریان منتقد و معترض ایران به حاکمان. البته این موضوع دربرخی موارد می تواند کارساز باشد و جای کارداشته باشد. اما درباره اسد و سوریه نباید از چنین تیترهایی استفاده کرد. کسی که این عکس و تیتر را برای صفحه اول روزنامه ای مثل شرق انتخاب کرده است بدون شک درک درستی از اوضاع سیاسی ایران و سوریه نداشته و یا شناخت کاملی درباره حاکمان آن ندارد. به عقیده من این چنین تیتری دقیقاً قدم زدن در راهی است که حاکمان کشیده اند و آنها را برای رسیدن به هدفشان کمک می کند.


۱۳۹۰ بهمن ۲۳, یکشنبه

پیش بینی هایی که ادامه دارد

چند ماه بعد از انتخابات پرحاشیه سال 88 که به اعتراض های خیابانی مردم و برخورد شدید حاکمیت با آنها منجر شد، مصاحبه ای داشتم با سید حسین موسوی تبریزی، درباره انتخابات ریاست جمهوری و اتفاق های بعد از این انتخابات. این که چرا نتیجه انتخابات به گونه ای شد که این چنین اعتراض های مردمی به دنبال داشته باشد و این که چرا افرادی مثل میر حسین موسوی و مهدی کروبی که از افراد اصلی و تاثیر گذار در روند پیروزی انقلاب و تشکیل نظام جمهوری اسلامی بودند، حالا شده اند سران فتنه و مخالفان نظام.

سید حسین موسوی تبریزی در حال حاضر دبیر تشکل اصلاح طلب «مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم» است. او در سال های اول انقلاب و سال های رهبری روح الله خمینی، دادستان کل انقلاب بود. به همین دلیل در جریان اتفاق های زیادی بوده و بین صحبت هایش حرف های جالبی می زد. حرف هایی که شاید من تابحال نشنیده بودم. خاطره هایی از آدم های مختلف تعریف می کرد که حالا شده اند مدعی اصلی نظام و از آنهایی می گفت که برای انقلاب زحمت های زیادی کشیده اند، اما امروز وضع خوبی ندارند و گوشه نشین شده اند.

این اظهارات گاهی آنقدر بی پروا و تند می شد که من به سخن می آمدم و دوباره سوالم را تکرار می کردم تا مطمئن شوم، آقای موسوی تبریزی به اشتباه صحبتی نکرده باشد. اما ایشان تاکید داشت که من ترسی از سخن گفتن ندارم و می توانید همه صحبت هایم را بدون هیچ سانسوری منتشر کنید. اما خب، ترس تعطیلی چنین اجازه ای به ما نمی داد.

آقای موسوی در قسمتی از صحبت هایش اشاره ای داشت به بی احترامی هایی که به برخی مراجع تقلید، مثل آیت الله منتظری و آیت الله صانعی و دیگران می شود و درباره دلیل این بی احترامی های برنامه ریزی شده این چنین گفت که – نقل به مضمون – برخی افراد مثل مراجه تقلید در جامعه ایرانی و بین بسیاری از مردم مرجع و قابل قبول هستند. مردم روی آنها حساب باز می کنند و اظهاراتشان و رفتارشان برای مردم قابل قبول است. چنین افرادی نه تنها در ایران که در همه جوامع بین المللی و کشور های دیگر حضور دارند و همیشه حضورشان لازم بوده است.

موسوی تبریزی صحبت هایش را این طور ادامه داد که بعد از انتخابات و اعتراض به نتیجه انتخابات، گروهی اندک که با خشونت در مقابل خواسته مشروع مردم ایستاده بودند، از این می ترسیدند که از افراد دیگری مثل موسوی و کروبی پیروی کنند. چون در هر حرکت اعتراضی، معترضین به دنبال لیدر یا پیش رو هستند. موسوی و کروبی لیدر خوبی برای معترضان بودند. اما در کنار آنها روحانیونی مثل آیت الله منتظری و صانعی نیز در بین مردم مقبولیت زیادی داشتند.

از همین رو عده ای اندک با پشتوانه قدرت سعی کردند با توهین و بی احترامی و حتی حمله های روانی و فیزیکی نقش این مراجع اجتماعی را کمرنگ کنند و با بی احترامی های مکرر سعی کردند مرجعیت آنها را بین عده ای از مردم زیر سوال ببرند. اتفاق هایی که درباره بسیاری از افراد مهم انقلاب و ایات عظام افتاد، در راستای رسیدن به همین هدف بود. پاک کردن نقطه های تاثیر گذار در جامعه.

ادامه اظهارت موسوی این چنین بود که موضوع پاک کردن این نقطه های مقبول مردم و مراجع اجتماعی ادامه خواهد داشت و افراد برخورد کننده در آینده های نزدیک به سراغ آنهایی خواهند رفت که در 30 سال بعد از انقلاب هیچ وقت هیچ کسی نگاه چپ به آنها نکرده است. ادامه این روند باعث از بین رفتن ارزش ها در جامعه می شود و در این چنین جامعه ای آشفتگی جای قانون را می گیرد. اینجاست که دیگر نمی توان کاری برای این جامعه انجام داد و باید برای اتفاقی وحشتناک روزشماری کرد.

چند روز پیش که عکس های خبرگزاری مهر منتشر و بحث امام مقوایی مطرح شد، یادم این اظهارات موسوی تبریزی افتادم. یاد آن مصاحبه بیادماندنی در شهر قم افتادم. پیش بینی موسوی تبریزی درست بود. در این سی سال هیچ کسی به این وضوح جرات چنین حرکتی را درباره امام نداشت. امسال در سالگرد پیروزی انقلاب ایران در دو مراسم جداگانه ماکتی مقوایی از امام ساخته شد و عکس های آن نیز در خبرگزاری مهر و سایت های مختلف منتشر شد. اگر فکر کنیم که برگزارکنندگان فکر می کردند ساخت امام مقوایی نوآوری است، سطحی نگری را به بالاترین حد رسانده ایم.

منظورم این است که برگزار کنندگان مطمئناً می دانستند که کاری که قصد انجام آن را دارند خارج از چارچوب های برگزاری مراسم های رسمی و این چنینی است و آنها با علم به این موضوع چنین کاری کردند و جریان رسانه ای شد. بازخورد هم که از قبل معلوم بود. آنها امام را چنان یه سخره گرفتند که موضوع امام مقوایی تا چند روز نقل محافل واقعی و مجازی بود. شبکه های اجتماعی به خصوص فیس بوک پر بودند از عکس ها و نوشته هایی درباره امام مقوایی، نقل قول ها و موضع گیری های امام مقوایی. کار آنچنان بالا گرفت که رسانه های راستی هم به این موضوع اشاره و بعضاً خودشان نیز موضوع را مسخره کردند.

منظور از این نوشته نه دفاع از امام بود نه سرزنش طراحان امام مقوایی. سخن اینجاست که عده ای که قسمتی از قدرت را در ایران به دست گرفته اند با آرامی در حال پیاده کردن طرحی هستند، که نه در آینده ای نه چندان دور جامعه و تمدن ایرانی به فنا خواهد رفت. از همین حالا روزی را می توان دید که مردم و به خصوص جوانان دیگر برای هیچ چیز، تاکید می کنم هیچ چیز و هیچ کس ارزشی قائل نیستند و فکر می کنند درست آنچه است که به آن می اندیشند و لاغیر. این می شود سرآغاز به اتمام رسیدن یک تاریخ و فرهنگ کهن. امروز عده ای در ایران با این هدف حرکت می کنند و باید دید تا کجا می توانند و اجازه دارند که پیش بروند.