بعد از انتخابات اینقدر صحنه های زد و خورد حمله پلیس به ملت را از نزدیک دیدم یا حداقل فیلم هایش را در موبایل و اینترنت دیده ایم که انتظار می رود، الان دیدن این صحنه ها برای هر ایرانی هول آور و عجیب نباشد. صحنه هایی از حمله وحشیانه آنان که اسم خود را ماموران حفظ امنیت گذاشته اند به معترضان به انتخابات و حتی مردم عادی کوچه و خیابان، لگد های سربازی به کمر زن و مرد و دختر و پسر، سربازی که شاید چند ماهی از خدمتش باقس نمانده باشد و نمی دانم با چه رویی به میان مردم بازخواهد گشت. بماند که مردم ایران بزرگوار تر از این ها هستند. یا چوب و چماغ هایی که بدون ترس و با صدای عربده بر سر مردم فرود آمدند و نتیجه اش خون بود و پیکرهای زخمی و حتی زیر گرفتن مردم با ماشین نیروی نتظامی. این طور صحنه ها دیگر برای نسل سوم و چهارم که انقلاب را ندیده اند، عجیب نیست.
اما آیا نیروی انتظامی که در ماه های گذشته نشان داد هر وظیفه ای دارد به غیر از آوردن آرامش و امنیت به جامعه می تواند با لباس به اصطلاح خدمت هرکاری بکند و آنطور که می خواهد با مردم برخورد کند؟
علت این سوال و نوشتن این پست اتفاقی بود که امروز از نزدیک شاهد آن بودم.
حدود ساعت 15 روز دوشنبه داشتم از تقاطع ولی عصر – زرتشت رد می شدم. کلی پلیس نیروی انتظامی آنجا بود و گویا موتورهای بدون مدارک و راننده های بدون کلاه را متوقف می کردند و موتورها را به پارکینگ می بردند. البته این که چرا این موضوع که باید از وظایف راهنمایی و رانندگی باشد توسط نیروی انتظامی انجام می شود و این خود جای پرسش دارد.
به هر حال نگاهی به ماموران انداختم و پیاده وارد زرتشت غربی شدم. اما تعجب و البته عصبانیتم از صحنه ای بود که دیدم. یکی از ماموران که حدود 40 سل یا بیشتر و یا کمتر سن داشت، موتوری را گرفته بود و داشت با دست محکم بر سر راننده موتور می کوبید و به سمت یدک کش موتورها می بردش.
موتور سوار هم هاج و واج مانده بود که برای خلافی که انجام داده است چرا کتک می خورد و در مقابل توهین های مامود نیروی انتظامی چیزی نمی گفت، تا این که مامور دیگری آمد و موتور سوار و موتورش را از دست مامور قبلی گرفت و برد. همه اینها چند دقیقه ای بیشتر طول نکشید و عابران هم که احتمالاً در ماه های گذشته برخورد ماموران نیروی انتظامی را دیده بودند، بهتر دیدند که دخالت نکنند. مامور ضارب هم دست به کمر گذاشته بود و با افتخار خحاصی دور و برش را نگاه می کرد و احتمالاً منتظر بود کسی چیزی بگوید تا حقش را کف دستش بگذارد.
دقایقی منتظر ماندم و بعد از چند دقیقه نزدیک مامور شدم. خواستم چیزی بگویم، اما بهتر دیدم تا نامش را از اتیکت روی لبسش بخوانم. اگر اشتباه نکنم نوشته بود: ناصر قلی برزگر
نام را خواندم و چند دقیقه بعد زنگ زدم و سرح ماجرا را به شماره 197 که گویا برای رسیدگی به شکایات از نیروی انتظامی است گفتم. نمی دانم چرا، اما خواستم ببینم به چنین موضوعی اشاره رسیدگی می شود یا نه. خانم اپراتور هم جریان کامل را از من پرسید و شماه تلفنم را هم گرفت.
نارحت بودم، برای خودم که مجبورم چنین صحنه را در خیابان ببینم، برای موتور سوار که به خاطر یک لقمه نان و خلافی که به خاطرش انجام داده بود، کتک خورد و برای آن مامور که از جنس مردم بود و مردم را کتک می زد. احتمالاً برخی ماموران نیروی انتظامی در این فکر هستند که مردم از خشونت آنها حساب می برند و حالا هرکاری که می خواهند می توانند انجام دهند.
این هم از کرامات نیروی محترم انتظامی است که برخی (تاکید دارم برخی) مامورانش را چنین گستاخ مرده که به خاطر خلاف راهنمایی و رانندگی افراد را کتک در خیابان کتک بزنند. گویی کشورمان دادگاه ندارد و قاضی اوست و حکم را خود باید اجرا کند. پس چه کسی قرار است امنیت را برقرار کند؟
پی نوشت: در یکی از سایت ها خواندم سرداررجب زاده فرماند سابق نیروی انتظامی تهران بزرگ گفته است: «افتخارم اين است كه در درگيري هاي بعد از انتخابات، هيچكدام از تجمع كنندگان آسيب نديدند.» گویا همه آنچه در چند ماه پیش اتفاق افتاد خواب بود.
عکس تزئینی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر