۱۳۸۹ تیر ۲۰, یکشنبه

چند روز بی برنامگی


همیشه از بی برنامگی فراری بودم، اما تقریباً تمام این چند روز تعطیلی همراه بود با بی برنامگی. بی برنامگی کاری، بی برنامگی، دولتی، بی برنامگی دوستان و شاید هم بی برنامگی خودم.

- چهارشنبه خبر رسید که «میرعظیم»، یکی از آشنایان قدیمی خانواده مادرم در شهر میانه (زادگاه مادرم) فوت کرده. خبر ناراحت کننده ای بود. مخصوصاً برای من که بعد از مرگ پدر بزرگ مادری ام، او را پدر بزرگم می دانستم و در سفرهایم به میانه، حتماً چند باری به او و همسرش که تنها بودند سر می زدم. البته میر عظیم برای مادرم و بقیه فایمل مادری ام زنده کننده خاطره های زیادی بود که متاسفانه فوت کرد.

- مادرم پیشنهاد داد تا برای شرکت در مراسم سوم میرعظیم همراه او دو سه روزی به میانه بروم. اما از آنجایی که از قبل قراری برای مصاحبه با شاهرخ رامین، مخبر کمیسیون بهداشت داشتم، همراه مادرم نرفتم. اما متاسفانه روز پنجشنبه نه تنها از طرف دفتر آقای رامین تماسی گرفته نشد، بلکه مسئول دفتر ایشان حتی جواب تلفن من را نداد تا بی برنامگی ها شروع بشود. این درحالی بود که رییس دفتر رامین چند روز پیش آنقدر اصرار داشت برای این مصاحبه و سرعت در کار که باورش برای خودم هم سخت بود که حالا چرا تلفنش را جواب نمی دهد.

- از روز سه شنبه با یکی دو تا از دوستان قرار گذاشته بودیم روز جمعه به یکی از نقاط دیدنی اطراف تهران برویم. غار رودافشان و تنگه واشی را برای این روز در نظر گرفته بودیم. اما به لطف برادر عزیز این دوستمان برنامه گردش روز جمعه هم که کلی برایش برنامه ریزی کرده بودیم خراب شد. قرار این بود که با ماشین دوستمان برویم که متاسفانه برادرش زودتر ماشین را برداشته بود با دوستانش رفته بود مسافرت. این دومین بی برنامگی این چند روز بود.

- روز شنبه طرف های ظهر بود، داشتم آماده می شدم برم روزنامه که دیدم شبکه خبر به صورت زیر نویس اعلام می کند ادارات دولتی که روزهای یکشنبه و دو شنبه به دلیل گرمای زیاد هوا تعطیل است. تعطیلی ادارات دولتی در ایران هم یعنی تعطیلی همه کشور ! یعنی من هم روز شنبه تعطیل بودم و هم روز یکشنبه و البته روز دوشنبه باید می رفتم سر کار ! یعنی حدود دو روز تعطیلی بدون هیچ برنامه ای ! البته یکی از دوستان تلاش کرد برای روز یکشنبه برنامه ای جور کند که یا برای تفریح خارج از تهران برویم یا در یک مهمانی خودمانی دور هم جمع شویم که آن هم به لطف دیگر دوستان میسر نشد. همین شد که تعطیلات بی برنامه دولت غیر قانونی آقای احمدی نژاد بی برنامگی های این چند روز را بیشتر کرد.

- روز شنبه بعد از اطلاع از تعطیلات و نداشتن هیچ برنامه ای برای مسافرت، حدود ساعت 2:30 بعد از ظهر یکی از دوستان تماس گرفت و گفت که نزدیک مشا کاری دارد. می خواست همراهش بروم. من هم از خدا خواسته دوربین را برداشتم رفتم. جاده هراز یک طرفه بود و مجبور شدیم از جاده فیروز کوه برویم. اول رفتیم دماوند و بعد هم چشمه علی! تا به حال چشمه علی را اینقدر شلوغ ندیده بودم. جا برای سوزن انداختن نبود. یکی مشغول کباب درست کردن بود و یکی وسطی بازی می کرد! یکی هو وسط اون شلوغی داشت خر و پف می کرد. نمی شد گفت خنک، اما هوا بهتر از تهران و جاهای دیگر بود. کمی عکس گرفتم و بعد با صدای موزیک خیلی بلند و آهنگ رمیکس تابستون کوتاهه زد بازی رفتیم طرف مشاء. دوستم کارش را انجام داد و من هم در ارتفاع عکاسی کردم. بعد هم باز رانندگی در جاده هراز با صدای بلند موزیک و عکاسی از جاده. خوب بود. بین این همه بی برنامگی می شد دلم را خوش کنم به این گشت کوتاه.

- یکشنبه هم باز به دعوت یکی از دوستان تا گردنه امام زاده هاشم در جاده هراز رفتیم. دقیقاً از تونل امام زاده هاشم کا بیرون آمدیم هوا کاملاً پاییزی بود و باشد شدید و البته سردی هم می وزید. کلی کیف می کردیم از این باد سر در این فصل 50 درجه به بالا! تصور این که به خاطر سرمای هوا آش رشته داغ بگیریم و بخوریم برای خودمان هم باور نکردنی بود، اما این اتفاق افتاد و آش رشته داغ در آن هوای سرد و باد خیلی چسبید. باز هم یک دلخوشی کوچک در این بی برنامگی ها.

- عصر شنبه پسردایی محترم که همراه همسرش در گرگان زندگی می کند، دعوت کرد به گرگان بروم. به چند دلیل نرفتم. اول این که ماشین نداشتم و می دانستم با این تعطیلی ها پیدا کردن ماشین برای رفتن به گرگان عذاب آور است و اگر هم ماشین پیدا شود باید ساعت ها پشت ترافیک بمانم. دلیل دوم ها این بود که همراهی نداشتم. به قول معروف «پا» نداشتم. من اصولاٌ مسافرت را دوست دارم به شرطی که پا داشته باشم و تنها نباشم.  بعد هم این که تا گرگان راه زیاد است و اصولاً خیلی نمی ارزد برای یک روز این همه راه را تنهایی بروم. پس نرفتم...

- در این چند روز تعطیلی به دلیل اجبار مادر و گاهاً خواهرم که با علاقه پای سریال های فارسی وان می نشینند، مجبور شدم یکی دو قسمت از سریال های این شبکه را ببینم. البته منظورم سریال هایی غیر از سریالی مثل فرار از زندان است. (قبلاً دیده بودم) نکات جالبی درباره این شبکه و سریال هایش دستم آمد که بعداً درباره آن خواهم نوشت. تنها اشاره ای کوچک می کنم که این شبکه به نظر نسبت به روزهای اول پیشرفت های جالب توجهی داشته، چه از نظر دوبله و چه از نظر نوع و ژانر سریال ها. جالب اینجاست که یکشنبه شب موضوع برنامه «دیروز، امروز، فردا» سریال های خارجی و آمریکایی و تحلیل شبکه ای مثل فارسی وان بود، آن هم با حضور فرد جالب و مفرحی چون حسن عباسی! موضوع وقتی جالب تر شد که در هنگام پخش سریال شبکه های فارسی وان و GEM TV  که سریال های فارسی نشان می دهند، قطع شدند!

- یکی از مهمترین موضوعاتی که در این چند روزه برای چندمین بار مثل پتک بر سرم کوبیده شد و فهمیدم این بود که داشتن اتومبیل شخصی از واجبات عقلی است و گویا در کتب تاریخی هم بارها روی آن تاکید شده است.

- فکر کنم زیاد نوشتم ...

هیچ نظری موجود نیست: