نامه و بیانیه ها :
این بار از پسر برای پدر
وقایع بعد از انتخابات و محدودیت های شدید در هفته های گذشته باعث شده تا بسیاری از فعالان سیاسی که به نتایج انتخابات اعتراض دارند به دلیل برخی تهدید ها کمتر امکان سخن گفتن در محافل عمومی را داشته باشند، اگرچه افرادی چون میر حسین موسوی ، مهدی کروبی ،سید محمد خاتمی و برادرش در بعضی راهپیمایی های مردم معترض به نتایج انتخابات شرکت کرده اند. اما با این حال همین افراد نیز در حال حاضر سعی می کنند کمتر حضور آشکار در جامعه داشته باشند . اما این افراد از آغاز رویه اعتراضی بهترین راه برای برقراری رابطه با هواداران و بیان نظرات خود را در انتشار بیانیه یافتند . آنچنان که میرحسین موسوی تا کنون با انتشار 8 بیانیه دیدگاه هایش را به اطلاع حامیانش رسانده و کروبی نیز از راه همین بیانیه ها مطالباتش را با نهاد های نظارتی و اجرایی در میان گذاشته است . همچنین محسن رضایی نیز این روزها با انتشار چندین بیانیه هایی بیش از گذشته در صحنه حضور دارد ، اگرچه بیانیه های سردار سابق سپاه کمتر در زمان لازم بود . اما گستره انتشار بیانیه این روزها گسترش بیشتری یافته است ، چنانکه سید علیرضا بهشتی فرزند آیت الله بهشتی نیز گلایه های خود را در نامه ای برای پدر نوشته که می توان از آن به عنوان بیانیه ای اعتراضی نام برد .
سیدعلیرضا بهشتی که از اعضای ستاد و حامیان میرحسین موسوی اشت ، در نامه ای خطاب به پدرش از رفتارهای غیردینی و آنچه او تحجر و التقاط می نامد، گلایه کرده است.
این نامه پس از آن نوشته و منتشر شد که هفته گذشته عده ای لباس شخصی با ورود به دفتر روزنامه کلمه سبز در میدان هفت تیر که زیرنظر علیرضا بهشتی منتشر می شد، اعضای تحریریه را بازداشت کردند.
مشروح پسر برای پدر چنین است :
پدر، دیدی چه کردند؟
چرا هربار که هفتم تیر می رسد سفرة دل گرفته ام را نزد تو می گسترم؟ شاید چون سایة تو را همچنان بر سرم گسترده می بینم. شاید هم که چون نمی گذارند صدایم شنیده شود، بدنبال چاهی می گردم تا آهی برکشم. شاید هم که برباد رفتن میراث توست که اینچنین آتشم می زند و داغ دیرینه را تازه می کند.
پدر! دیدی که چه روزهایی را شاهد بودیم که امکان بازشناسی تاریخ صدر اسلام را برایمان ممکن ساخت؟ دیدی که سکوت که شکسته شد، چگونه دل ها مملو از امید شد؟ دیدی که عطر راستی و صداقت که فضا را پر کرد، پایه های کاخ های دروغ و ریا به لرزه افتاد؟ دیدی خمودی و خموشی جای خود را به سرزندگی و نشاط داد؟ دیدی که دل هایی که سال ها با انگشتان کلیشه سازان از هم دور نگه داشته شده بود، فاصله ها را شکستند و در کنار هم نشستند؟ دیدی که نسل سومی که با انقلاب، امام، جنگ، شهادت و دینمداری قهر کرده بود، در داوری هایش به تأملی دوباره نشست و مطالباتش را در ادبیات صدر انقلاب جستجو کرد؟ دیدی که زن و مرد و پیر و جوان و روستایی و شهری، چشم امیدشان را به یار دیرینة تو دوختند و به رغم همة اما و اگرها و جوسازی ها، رایت اعتمادشان را بدست او سپردند؟
اما پدر، دیدی که همان کسانی که پس از شهادت تو زیر لب زمزمه کردند که بهشتی عاقبت بخیر شد و تداوم حیات او به سلطة اسلام لیبرالی می انجامید، چه کردند؟ به بهانة حراست از اسلامیت نظام، جمهوریت نظامی که تو در کنار امام و مرادت و به یاری بسیاری دیگر از همراهان دیروز و امروز معماری کرده بودی را به مذبح سلایق و علایق و داوری های شخصی بردند. خواست مردمی نجیب که با بالاترین درجات آگاهی، حق به سرقت بردة خود را مطالبه می کردند را آشوب طلبی نامیدند، خوننشان را بر قداره بندان خود مباح ساختند، و به نام دین، دینداران را بی دین نامیدند، مذبوحانه به دنبال سرانگشتان بیگانه گشتند و یافته و نایافته، سکوت تلخ، بلند و رسای حق خواهان را با شادکامی دشمنان قسم خوردة انقلاب همانند کردند تا مجوزی برای مشروعیت بخشی به کودتاگران دست و پا کنند.
یاد روزهای سختی می افتم که در مقابل هجمة ناجوانمردانة زبان های پلشت سکوت کردی و افتراها و دشنام ها را از دوستان دیروز و دشمنان آن روز و امروز صبورانه شنیدی و دم فروبستی. تو قربانی التقاط و تحجر شدی: التقاط تو را ترور شخصیت کرد، تحجر در مقابل رضایتمندانه سکوت کرد، و آنگاه بود که فاجعة هفتم تیر به آسانی اتفاق افتاد. این بار اما، روایتی معکوس در کار است: تحجر، اندیشه هایت را بر نمی تابد و تجلی سبز آن را تحمل نمی کند، التقاط شادمانه برحق بودن خود را اثبات می کند، و این تویی که یکبار دیگر به قربانگاه فرستاده می شوی. بگذار که این بار سخنم را با شعری از شفیعی کدکنی به پایان برسانم:
تو در نماز عشق چه خواندی که سالهاست
بالای دار رفتی و این شحنه های پیر
از مرده ات هنوز پرهیز می کنند
......
خاکستر تو را
باد سحرگان
هرجا که برد
مردی زخاک رویید
سید علیرضا حسینی بهشتی
هفتم تیرماه 1388
۱ نظر:
به خانم فاطمه رجبی همسر سخنگوی دولت ننگ مدار نهم برسونید که این دیگه موسوی نیست که از سکوت مصلحت بارش سوئ استفاده کنی و هر چرت و مزخرفی که از دهنت در میاد روانه اش کنی.این مرد از سلاله رسول خداست و خون بهشتی کبیر در رگهاش جریان داره.مواظب باش چی از اون ذهنت بیرون میاد و رو کاغذ روان میشه.نفرین بر قلمی که دروغ نوشت و نفرین بر دستی که آنرا به دست گرفت و نوشت هر آنچه را که نباید می نوشت...!!!!!!!!!
ارسال یک نظر