۱۳۹۱ مهر ۹, یکشنبه

پیاده روی در خاطرات


از کنار عکس ها نمی توان به این راحتی ها گذشت. ثبت شده اند. یادم نیست پیش تر که کاغذی بودند، فراموش کردنشان سخت تر بود را آسان تر. لابد برخی عکس ها را با کلی خاطره پاره می کردیم و تمام می شد. اما مگر خاطره پاره می شود. این روزها هم لابد با دیجیتال شدن عکاسی با فشار دادن دکمه دلیت یا شیفت دلیت عکس ها را پاک کرد.

اما مگر خاطره ها پاک می شوند؟ تازه راه فرار هم هست. می شود با یک برنامه ریکاوری خیلی از خاطره های پاک شده را بازیابی کرد. اصلاً گیرم خاطره ها، فیلم ها و عکس و صداها را پاک کردیم. با مغزمان چه می کنیم. چند بار شده بنشینیم و به راهی فکر کنیم برای پاک کردن قسمتی از خاطره هایمان؟ بعضی روزهای تلخمان؟ و حتی راهی برای پاک کردن برخی روزهای خوبمان! آدم گاهی باید روزهای خوبش را پاک کنید لابد تا درد نکشد. اما مگر می شود؟ مگر می شود خنده ها و خوشگذرانی ها را پاک کرد؟ دلیت کرد؟ پاره کرد؟

یکی می گفت برگشتن به خاطره ها خوب نیست. آدم نباید در خاطره ها زندگی کند. اما مخالفت می کردم همیشه. در خاطره هایم که قدم می زنم حالم بهتر است. وقتی عکس های روزهای خوب را می بینم، آدم هایی که بودند و حالا نیستند. آدم هایی که نزدیک بودند و حالا دور شده اند. دلم تنگ می شود. برای روزهای گذشته... برای آدم ها ... اما حالم بهتر می شود. امیدوار می شوم به این که روزی روزهای خوب بودند، آدم های خوب بودند. لابد بعد از این هم هستند. منتظرشان می مانم. 

هیچ نظری موجود نیست: