۱۳۹۱ مهر ۷, جمعه

این آش شور، این آش بی نمک




این روزها انگار هیچ چیز سر جایش نیست. هیچ چیز درست نیست. تا جایی که من می دانم قرار نبود این چنین وضعی پیش آید. یعنی به نظرم بدبختی ها و مشکلات از پیش در روزهای ما گنجانده نشده اند. خودمان با دست خودمان این بدبختی های و مشکلات را مثل چاشنی روی روزهایمان می ریزیم. اما بعضی وقتا این چاشنی ها را آنقدر کم می ریزیم که کاری انجام نمی دهد و گاهی اینقدر زیاد می ریزیم که روزهایمان به فنا می روند. پیمانه ندارد لابد. شایدم هم ما پیمانه هایمان را اشتباه انتخاب کرده ایم. لابد لازم است یک آشپز حرفه ای سراغ روزهایمان بیاید.

شرق: از توقیف روزنامه شرق عمیقاً ناراحتم. بهترین دوستانم در این روزنامه کار می کردند و حالا بیکار شده اند. حسی که تجربه اش کرده ام. خوب نیست. حتی اگر چند بار برایت تکرار شده باشد. هر دفعه انگار برای بار اول اتفاق افتاده است. انگار تو پیش از این تجربه نکرده ای و برای اولین بار است که بیکار شده ای. البته بحث متفاوت است. ناراحتی از بیکار شدن، ناراحتی از بسته شدن روزنامه شرق. ناراحتی از تعطیلی یک رسانه. ناراحتی از محدودیت. ناراحتی از نبود ازادی بیان. اما شاید دردناک تر از همه نارحتی از تلاش یک عده رسانه ای برای بسته شدن رسانه دیگر است. تلاشی که خبرگزاری فارس انجام می داد تا روزنامه شرق به توقیف نزدیک شود ...

احمدی نژاد: باز هم احمدی نژاد به سازمان ملل رفت. باز هم درباره موضوعات بسیاری صحبت کرد و هنوز هم ادعای مدیریت دنیا را دارد. پدرم می گفت دوغ از اول هفته تا همین امروز (جمعه) یه بار گران شده است. وضعیتمان لابد خیلی بد است که دارم گران شدن قیمت دوغ را با مدیریت جهان یکجا مقایسه می کنم. نه خیر ... وضعیتمان وخیم تر از این حرف هاست. راستی کاش برخورد مردم با هم ربطی به دولت ها و رهبرها و گفته هایشان نداشت.

هیچ نظری موجود نیست: