۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

مگه قراره چند سال دیگه زنده باشیم؟


18 فرودین آمد و رفت و گویا یک سال به سن من اضافه شد. هر سال از 18 فروردین تا حدود یک ماه، هر کاری که انجام بدهم و به نظر اطرافیان اشتباه باشد، این جمله را خواهم شنید: «بابا زشته! بزرگ شدی دیگه» و یا همچین چیزی.  
به نظرم روز تولد هر فرد می تونه بهترین روز برای اون فرد تو یک سال باشه یا لااقل یکی از بهترین روزها. روزی که به دنیا اومد، هرچند که این به دنیا اومدن ارادی نبود نیست. این روز روز خود آدمه. تبریک و هدیه و ماچ و بوسه و ...
اما این حس خوب در دوران بچگی و نوجوانی و جوانی یک حس خوبه. اما از یک سنی به بعد، آدم تو روز تولدش یک احساس خاص داره یا حداقل من این احساس رو دارم. احساس نزدیک شدن به آخر راه. رسیدن به مقصد. تمام شدن.
نمی خوام بگم حس بدیه، اما حسه عجیبیه. چند سالی هست که تو روز تولدم این حس رو دارم. تو این روز نگاهی به سال گذشته می اندازم، چه کار کردم، کجا بودم، کجا رفتم. نگاهی هم به سال آینده و سال های آینده می اندازم که چه خواهم کرد.
تو همچین روزیه که آدم به این نتیجه می رسه که واقعاً زندگی موضوع با ارزش و در عین حال بی ارزشیه. به این فکر می کنم که خب، آخرش که چی؟ مگه چند سال دیگه زنده ام؟ تازه اگر اتفاقی نیافته و قرار باشه به مرگ طبیعی بمیرم، فوق فوقش 70 یا 80 سال زنده هستم. پس این همه جار و جنجال برای چیه؟
البته این به معنی بیخیال شدن از زندگی نیست. چون به هر حال هرکسی تو زندگی هدفی داره که باید بهش برسه. اما راه رسیدن خیلی مهمه. شاید خیلی وقت ها نرسیدن بهتر از رسیدنه، اما باید رسید و از راهش رسید.
این جاست که فکر می کنم هرکاری دلم می خواد باید انجام بدم. این بده، اون زشته، اون نمی شه و این فلانه، به هیچ دردی نمی خوره. باید اون جوری بود که دوست دارم. اون جوری باشم که راحت هستم و احساس خوشحالی می کنم. آدم ها رو دوست داشته باشم، بهشون احترام بذارم و کلی از این کارها و حرف های خوب.
26 سالگی با همه سختی ها، خوبی هایی هم داشت. 26 سالگی برای من پر بود از تجربه های جدید. آشنایی با آدم های جدید که به نظرم می تونن رو زندگیم خیلی بیشتر از اون که خودم و خودشون فکر می کنن تاثیرگذار باشن.
پس باید راحت باشیم و شاد. مگه قراره چند سال دیگه زنده باشیم؟

۳ نظر:

موسیو گلابی گفت...

آقا مبارک باشه... می‎بخشی که تأخیر شد و چند روزی از اصل قضیه گذشته اما آرزوی بهترین‎ها رو برات دارم در سال پیش‎رو و سال‎های پیش‎رو...
موفق و پایدار باشی برادر!

نصیرالدین جعفری گفت...

سلام. انشاالله که هرچند سال که هستی روزگاری سراسر موفقیت و کامجویی داشته باشید. تولد مبارک.

مهشاد گفت...

من هر روز این احساس لعنتی رو دارم...صبحا دلم میخواد اصلا چشامو باز نکنم ببینم بدون من چه اتفاقی واسه این دنیای لا کردار میفته...هیچ ! و بلا استثنا شبا موقع ظرف شستن در لحظه به پوچی میرسم...منم روز تولدم همینطورم...میترسم، از چیزی که هستم و نیستم...و قراره باشم و قرار نیست باشم.