اول - سال 91 آغاز شد. سال 90 هم تمام شد. نمی دانم درباره تمام شدن و آغاز شدن سال های 90 و 91 باید کدام را اول بگوییم و کدام را دوم. سال 90، سال عجیبی بود. حداقل برای من سال عجیبی بود. سالی که با سربازی آغاز شد و بعد از سه ماه با تلاش های خودم و البته پزشک های بهداری ناجا و بیمارستان امام سجاد، سربازی 7 ماه زودتر از موعد مقرر تمام شد. بعدش هم کار بود و کار.
دوم - در سال 90 من عاشق شدم. بعد از چند سال و خیلی اتفاقی عاشق شدم. عاشق کسی که شاید حتی با فکرش را هم نمی کردم که بتوانم عاشق او شوم. اما شدم. حس خوبی بود. چند سالی بود این حس را تجربه نکرده بودم. چند سالی بود که حتی فکر عاشق شدن را هم نکرده بودم. نمی دانم لابد خیلی سرم شلوغ بود، شاید به خاطر سربازی رفتن. یا قبلش به خاطر دانشگاه رفتن و کار کردن و ... اما در سال 90 شاید سرم خلوت شده بود که عاشق شدم و باز این حس خوب به سراغم آمد.
سوم – در سال 90 من تجربه جدیدی از روزنامه نگاری داشتم. برای کار به واسطه یکی از دوستان به خبرگزاری میراث فرهنگی و گردشگری (که یک خبرگزاری خصوصی و منتقد دولت (CHN.IR) بود، رفتم و قرار شد حوزه سیاست و فرهنگ را در کنار هم کار کنم. تجربه خوبی بود. خیلی وقت بود حوصله سیاست بی روح را نداشتم. تصمیم گرفته بودم بعد از سربازی حوزه کاریم را تغییر دهم و دوباره به سراغ حوزه های اجتماعی بروم. اگرچه علاقه زیادی به سیاست داشتم. اما کار در خبرگزاری میراث که میراث دوران اصلاحات است، هم مرا از دنیای سیاست جدا نکرد و هم در آن کار در حوزه جدید را تجربه کردم.
چهارم- در سال نود برخی از زندگی ام بیرون رفتند و برخی آمدند. دوستانی که دیگر دوست نزدیک نیستند و آشنایانی که حالا بهترین دوستانم هستند. همکاران جدیدم و محل کار جدید را دوست دارم. کار کردن در چنین محیطی برای من و برای تمام کسانی که کار در فضای مسموم و غیر دوستانه رسانه ای ایران را تجربه کرده اند لذت بخش است. همکارانم افرادی کارکشته در کار خود هستند که توانسته اند با چاشنی دوستی روزهای خوبی برایم بسازند.
پنجم: تمام شد. حس خوب و لذت بخش عاشق شدن عمر زیادی نداشت. بعد از چند ماه تمام شد. شاید من فکر می کنم تمام شد. اگرچه در روزها و ماه های بعد از تمام شدن همیشه و همیشه امید داشتم. امیدی که خودم هم می دانم شاید پوچ باشد. به هر حال تجربه خنده دار و البته درد آور «شکست عشقی» به ما هم رسید.
ششم – در سال 90 بسیاری آزاد شدند و بسیاری به زندان رفتند. آدم ها اعدام و کشته شدند. حکومت جمهوری اسلامی که در سال های گذشته مردم خود را بارها جلوی گلوله فرستاده بود به کمک دیکتاتور سوریه رفت و آدم های زیادی در این کشور سابقاً زیارتی کشته شدند. میر حسین موسوی و مهدی کروبی و احمد زید آبادی و بسیاری دیگر هنوز در زندان هستند و آزادی موضوع عجیبی است برای ما ایرانی ها
هفتم – سال 90 تمام شد. باید منتظر سال 91 بود و امید داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر