اول: طبق معمول روزهای چهارشنبه حدود ساعت دو و نیم رسیدم محل کارم. دو نفر از همکارم بیرون ایستاده بودند به سیگار کشیدن. خبر خوبی گرفته بودم. با خوشحالی شروع کردم به تعریف خبر. حرفهایم که تمام شد یکی از همکاران با هیجان خاصی که اول فکر کردم به خاطر خبر من است، صحبت از انتشار عکسی از گلشیفته کرد. گفت عکسی نیمه عریان از گلشیفته منتشر است و از صبح نبودی ببینی چه سر و صدایی در فیس بوک به راه افتاده است.
همانجا بود که فهمیدم گویا خبری که من درباره سازمان میراث فرهنگی گرفته بودم درمقابل عکس گلشیفته سوتیتر هم حساب نمیشود. با اشاره همکارم به فیس بوک در چند ثانیه تصور کردم که الان در این کشور بزرگ اینترنتی چه خبر است و چه نوشته ها و عکس هایی که روی دیوار ها نمی رود. کامنت های، موضع گیری ها، طرفداری ها و فحش دادن ها!
بار اول نیست و احتمالاً بار آخر هم نخواهد بود، عادت کردیم. اما خب مثل همیشه موضع گیری ها درباره عکس گلشیفته فراهانی جالب بود، می شد حرف و حدیث ها را به سه یا چهار قسمت تقسیم کرد. دسته اول کسانی که از این کار گلشیفته حمایت کرده بودند و اعتقاد داشتند او برای اعتراض این کار را کرده است. یا مثلاً خواسته از دختر عربی که عکس های عریانش را منتشر کرد دفاع کند. در مقابل هم عده ای شروع کرده بودند به ناسزا گفتن و این که این دختر آبروی ایران و ایرانی را برده است و از همین صحبت ها. یک دسته هم بودند که کاری به این دو طرف نداشتند و معتقد بودند آزادی یعنی هر کسی هر کاری را به هر دلیلی انجام دهد. البته کاری که به دیگران ضرر و زیان نرساند.
البته دسته ای هم بودند که سعی داشتند گلشیفته را از جنبش جدا بدانند – حالا این که گلشیفته چه زمانی گفته است این کارها را به خاطر جنبش اعتراضی در ایران انجام می دهد هنز معلوم نیست و کسی نمی داند – این عده تلاش می کردند بگویند که این کار گلشیفته ربطی به جنبش سبز ندارد و اگر همین الان رهبران جنبش اجازه اظهار نظر داشتند حتماً با این کار مخالفت می کردند.
بی شک نظر هر فردی برای خودش محترم است، اما متاسفانه عده ای عادت دارند نظریاتشان را – چه درست و چه اشتباه – به اجبار به بقیه بقبولانند! دلیل این کار را به واقع نمی دانم، اما معتقدم این اشتباه ترین کاری است که یک آدم می تواند انجام بدهد و البته ظلم به آنهایی که با نظرش مخالف هستند.
درباره کار گلشیفته باید بگویم این دقیقاً یعنی آزادی. ما فقط عکس و فیلم را دیده ایم و نمی دانیم دلیل اصلی این کار گلشیفته فراهانی چیست. اما باید به این کار احترام گذاشت. به نظرم خیلی لازم نیست حتی از این حرکت دفاع کرد، چون گلشیفته احتمالاً برای حمایت این کار را نکرده است و اگر قرار بود بخواهد حمایت کسی را جلب کند، خیلی راه های راحت تری داشت. پس این که بیاییم و بگوییم ما مخالفیم با موافقیم می شود همان تحمیل نظریات شخصی.
اما موضوع مشخص در این جریان این است که می توان این کار گلشیفته را نتیجه محدودیت هایی دانست که او در ایران با آنها بزرگ شده است. محدودیت هایی که هم من و هم شما داشته اید. برخی اعتراض کردیم و برخی سکوت.
بحث دیگر هم این است که گلشیفته فراهانی حالا یک بازیگر بین المللی به شمار می رود. پس حرکاتی این چنینی از سوی یک بازیگر بین المللی اصلاً جای تعجب ندارد. چه برسد به آن که بشینیم و سر این موضوع بحث کنیم که این کار درست است یا اشتباه.
نکته: دو نوشته فیس بوکی دیروز طرفداران بسیاری داشتند. اولی نوشته پناه فرهاد بهمن که درون مایه طنز داشت و خیلی تلخ اشاره داشت به این که اتحاد ما ایرانی ها در مواقعی کمتر از یک روز و دو روز طول می کشد.
آقای فرهاد بهمن این گونه نوشته بود: گلشیفته جان! قربون اون هیکل مانکنیت بشم، تازه دو روز بود که ملت تو فیسبوک همه با هم دوست شده بودن و راجع به اصغر فرهادی شاد بودند... نمیشد یه هفته دیرتر لخت شی که یه هفتهای اینجا ملت با هم مهربون بمونند! من اینجا به بشخصه اعلام میکنم که اصلاً من کی باشم که بخوام موافق یا مخالف تصمیم شخصی شما باشم، من از اون لحاظ عرض کردم!
دومین کامنت هم نوشته ای بود که احمد پورنجاتی نماینده سابق مجلس نوشته بود که موافقان و البته مخالفان بسیاری داشت:
گلشیفته فراهانی را به سوژه ای برای بگو مگوهای بی حاصل تبدیل نکنیم. سنگ پا در گرمابه گم می شود, بشود. جار و جنجال ندارد. یک سنگ پای دیگر! این طفلکی, محصول بازار مشترک: ستاره تراشی عوام الناس ندید بدیدما, گنده گوزی جوجه فسقل هنرپیشه ی بی ظرفیت مملکت ما و البته فضای خفقان آور افراط کاری های القاعده ای و طالبانی متولیان حکومت ماست. پس: بگذار و بگذر! هیچ ربطی هم به جنبش سبز ندارد.
دوم: توجه بیش از حد مخاطبان به عکس گلشیفته و نادیده گرفتن خبر بازداشت چند روزنامه نگار و وبلاگ نویس باز هم نشان داد ما فراموش می کنیم. بی شک بازداشت چند انسان بسیار مهم تر از یک عکس نمیه عریان است. اما ما فراموش کرده ایم. به همین راحتی... توضیح بیشتر هم لازم نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر