یادش به خیر، وبلاگ نویسی و وبلاگ گردی تا چند ماه پیش از جمله تفریح های سالم و نسبتاً سالم اهالی اینترنت بود. از راه سیم های تلفن و بی سیم که به به دنیای خیلی بزرگ اینترنت وصل می شدیم بعد از چک کردن میل ها و دیدم آفلاین ها، به سراغ وبلاگ ها می رفتیم. اگر خودمان بلاگر بودیم که اول می رفتیم سراغ وبلاگ هایی که در وبلاگ خودمان به آن لینک داده ایم. تند و تند چند تا از وبلاگ های لیست را به مدد tab های کروم یا فایر فاکس باز می کردیم و نگاهی به آخرین نوشته و عکس ها و کوتاه نوشته ها که جدیداً مد شده است می انداخیتم. یکی را سرسری می خواندیم و به پایان نمی رساندیم و یکی دیگر را با دقت تمام می کردیم.
از بعضی نوشته ها خوشحال می شدیم و بعضی کلمات و خط ها ناراحتمان می کرد. بعضی وقتا اینقدر تحت تاثیر نوشته قرار می گرفتیم که اگر نویسنده آشنا بود تلفن را بر می داشتیم و تماسی می گرفتیم که فلانی چه خبر و چرا این چنین نوشتی و اینها ... اگر هم آشنا نبود کارش با یک پیغام خصوصی تمام بود. پیغام هایی که معمولاً جواب نویسنده وبلاگ را در پی داشت.
انتخابات و اعتراض های بعد انتخابات هم که جای خود دارد. خیلی از وبلاگ ها در حد خبرگزاری بودند و خبرهای مهم قبل از انتشار در خروجی خبرگزاری ها و سایت ها بر وبلاگ ها منتشر می شد. آخرین عکس ها از تبلیغات قبل از انتخابات، آخرین تصاویر و فیلم ها از اعتراض های بعد از انتخابات همه و همه نقش وبلاگ ها را برجسته کرده بود. خیلی ها دنبال این بودند که فلان وبلاگ چه عکس هایی را از راهپیمایی فلان روز منتشر می کند و وبلاگ دیگر چگونه خبرها را لحظه به لحظه منتشر می کند. بعد هم که راهپیمایی یک روز تمام می شد، تا راهپیمایی بعدی دنبال تحلیل وبلاگ نویس های این طرفی و آن طرفی بودیم که هر کدام چه نظری دارند و برنامه شان چیست.
بالاخره که حال و هوایی داشت این وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی و وبلاگ گردی. اما این روزها دیگر خبری از آن حال و هوا نیست. خبری از آن شور نوشتن و خواندن نیست. دیگر انگار کسی حتی حوصله خواندن نوشته های یکی دو صفحه ای وبلاگی را ندارد. نمی دانم، شاید من این طور فکر می کنم، اما نه ... کافیست دوری در وبلاگ ها بزنید و تاریخ آخرین پست ها را ببینید. آنوقت است که متوجه می شوید موضوع چقدر جدی است.
البته هر کدام از نویسنده های فعال وبلاگ ها که حالا نوشتن در دنیای مجازی را رها کرده اند، دلایل خود را برای این کار دارند. اما به نظرم چند نکته درباره این موج که به نظرم باید اسمش را موج وبلاگ ننویسی بگذاریم مشترک است. شاید اصلی ترین و شاخص ترین نکته و دلیل این اتفاق ناخوشایند، وضعیت اینترنت در ایران است که دیگر باید از واژه تازه متولد شده فیلترنت از این شبکه در کشورمان یاد کرد.
موج گسترده فیلترینگ سایت ها که بعد از زمانی نه چندان زیاد به وبلاگ ها رسید و کار را حتی به مسدود کردن دست جمعی وبلاگ ها کشاند بی تاثیر در این جریان وبلاگ ننویسی بی تاثیر نیست. نویسنده های فعالی که هر چند ماه و حتی هر چند هفته با وبلاگ فیلتر شده خود مواجه می شدند و البته خواننده هایی که نمی توانستند پیگیر آخرین نوشته های وبلاگ مورد علاقه شان باشند. اگرچه وجود سرویس هایی چون گوگل ریدر راه میان بر خوبی برای دور زدن فیلتر وبلاگ ها بود، اما لذت خواندن و دور زدن در وبلاگ لذتی است که هیچ گاه نمی توان آن را در فضای یکنواخت گوگل ریدر یافت.
نویسنده ها بعد از چند ماه بی انگیزه تر از آن بودند که بنشینند و روزانه وقتی را به وبلاگ هایشان اختصاص دهند، چون می دانستند اگر امروز فیلتر نشوند، هفته دیگر تیغ فیلتر به سراغشان می آید. فیلتر شکن ها و وی پی ان ها هم که به راحتی مثل چند هفته اخیر در دسترس نبودند. گویا تنها راه ننوشتن بود و یا نوشته های پراکنده ای که بیشترشان از سر بی حوصلگی نوشته می شد.
اما این تنها مشکل نبود. همانقدر که وبلاگ ها در امان نبودند، نویسنده های آنها هم در امان نبودند و احتمال بازداشتشان وجود داشت. چه بسا که وبلاگ نویسان بسیاری در دوران اعتراض های مردمی بعد از انتخابات راهی بازداشتگاه ها شدند و بعضی هایشان هنوز هم که هنوز است، طعم آزادی را نچشیده اند.
این دلیل هم باعث شد تا این موج وبلاگ ننویسی با شدت بیشتری ادامه پیدا کند. وبلاگ های خبری و نقد نویس و بلند نویس و حتی فتو وبلاگ ها جایشان را به وبلاگ های به اصطلاح مینی مال نویس دادند (اگرچه این واژه مینی مال اصلاً نباید درباره نوشته های این وبلاگ ها به کار برده شود و بهتر است از آنها به عنوان وبلاگ های «کوتاه نویس» یاد کنیم) و کوتاه نویس ها هم از وبلاگ ها به گودر و فیس بوک و دیگر شبکه های اجتماعی نقل مکان کردند.
وبلاگ ها در مقابل شبکه های اجتماعی مثل فیس بوک و فرند فید و توییتر با امکاناتی که آنها داشتند، چاره ای جز عقب نشینی نداشت. همین شد که امروز اینترنتی ها و وبلاگی ها شاید 95 درصد زمان حضور روزانه شان در اینترنت را در سایت های اجتماعی سر می کنند و کمتر سری به وبلاگ ها می زنند.
اگرچه این جریان وبلاگ ننویسی موضوعی است که نمی توان خیلی در مقابل آن ایستاد، اما شدت یافتن این جریان هم موضوع خوشایندی نیست. وبلاگ ها در چند سال گذشته تاثیر گذار ترین راه ها بوده اند بر مسائل مختلف از جمله انتخابات ایران و جریان های پس از آن. پس نمی توان به راحتی آنها را کنار زد. این دقیقاً مثل این می ماند که با وجود این همه پیشرفت در عرصه ارتباطات و نامه های الکترونیکی، نامه های کاغذی را فراموش کنیم. درحالی که نامه و نامه نگاری به معنای کاغذی آن همیشه ماندگار و کربردی است.
به نظرم درباره وبلاگ ها هم وضع این چنین است. وبلاگ ها وبلاگ نویس ها باید باشند تا خیلی از جاهای خالی در فیس بوک و توییتر پر شوند، تا اظهار نظرها وجود داشته باشد و شخصیت ها راحت تر و بی واسطه تر با مخاطبان خود تقابل داشته باشند. مطمئناً تاثیری که یک پست وبلاگ بر مخاطب دارد، بسیار بیشتر از کامنت های توییتر و فرند فید است. وبلاگ آتشی است که اگر چه شعله نمی کشد، اما خاموش و سرد نشده است و هنوز می تواند شعله بکشد.
انتخابات و اعتراض های بعد انتخابات هم که جای خود دارد. خیلی از وبلاگ ها در حد خبرگزاری بودند و خبرهای مهم قبل از انتشار در خروجی خبرگزاری ها و سایت ها بر وبلاگ ها منتشر می شد. آخرین عکس ها از تبلیغات قبل از انتخابات، آخرین تصاویر و فیلم ها از اعتراض های بعد از انتخابات همه و همه نقش وبلاگ ها را برجسته کرده بود. خیلی ها دنبال این بودند که فلان وبلاگ چه عکس هایی را از راهپیمایی فلان روز منتشر می کند و وبلاگ دیگر چگونه خبرها را لحظه به لحظه منتشر می کند. بعد هم که راهپیمایی یک روز تمام می شد، تا راهپیمایی بعدی دنبال تحلیل وبلاگ نویس های این طرفی و آن طرفی بودیم که هر کدام چه نظری دارند و برنامه شان چیست.
بالاخره که حال و هوایی داشت این وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی و وبلاگ گردی. اما این روزها دیگر خبری از آن حال و هوا نیست. خبری از آن شور نوشتن و خواندن نیست. دیگر انگار کسی حتی حوصله خواندن نوشته های یکی دو صفحه ای وبلاگی را ندارد. نمی دانم، شاید من این طور فکر می کنم، اما نه ... کافیست دوری در وبلاگ ها بزنید و تاریخ آخرین پست ها را ببینید. آنوقت است که متوجه می شوید موضوع چقدر جدی است.
البته هر کدام از نویسنده های فعال وبلاگ ها که حالا نوشتن در دنیای مجازی را رها کرده اند، دلایل خود را برای این کار دارند. اما به نظرم چند نکته درباره این موج که به نظرم باید اسمش را موج وبلاگ ننویسی بگذاریم مشترک است. شاید اصلی ترین و شاخص ترین نکته و دلیل این اتفاق ناخوشایند، وضعیت اینترنت در ایران است که دیگر باید از واژه تازه متولد شده فیلترنت از این شبکه در کشورمان یاد کرد.
موج گسترده فیلترینگ سایت ها که بعد از زمانی نه چندان زیاد به وبلاگ ها رسید و کار را حتی به مسدود کردن دست جمعی وبلاگ ها کشاند بی تاثیر در این جریان وبلاگ ننویسی بی تاثیر نیست. نویسنده های فعالی که هر چند ماه و حتی هر چند هفته با وبلاگ فیلتر شده خود مواجه می شدند و البته خواننده هایی که نمی توانستند پیگیر آخرین نوشته های وبلاگ مورد علاقه شان باشند. اگرچه وجود سرویس هایی چون گوگل ریدر راه میان بر خوبی برای دور زدن فیلتر وبلاگ ها بود، اما لذت خواندن و دور زدن در وبلاگ لذتی است که هیچ گاه نمی توان آن را در فضای یکنواخت گوگل ریدر یافت.
نویسنده ها بعد از چند ماه بی انگیزه تر از آن بودند که بنشینند و روزانه وقتی را به وبلاگ هایشان اختصاص دهند، چون می دانستند اگر امروز فیلتر نشوند، هفته دیگر تیغ فیلتر به سراغشان می آید. فیلتر شکن ها و وی پی ان ها هم که به راحتی مثل چند هفته اخیر در دسترس نبودند. گویا تنها راه ننوشتن بود و یا نوشته های پراکنده ای که بیشترشان از سر بی حوصلگی نوشته می شد.
اما این تنها مشکل نبود. همانقدر که وبلاگ ها در امان نبودند، نویسنده های آنها هم در امان نبودند و احتمال بازداشتشان وجود داشت. چه بسا که وبلاگ نویسان بسیاری در دوران اعتراض های مردمی بعد از انتخابات راهی بازداشتگاه ها شدند و بعضی هایشان هنوز هم که هنوز است، طعم آزادی را نچشیده اند.
این دلیل هم باعث شد تا این موج وبلاگ ننویسی با شدت بیشتری ادامه پیدا کند. وبلاگ های خبری و نقد نویس و بلند نویس و حتی فتو وبلاگ ها جایشان را به وبلاگ های به اصطلاح مینی مال نویس دادند (اگرچه این واژه مینی مال اصلاً نباید درباره نوشته های این وبلاگ ها به کار برده شود و بهتر است از آنها به عنوان وبلاگ های «کوتاه نویس» یاد کنیم) و کوتاه نویس ها هم از وبلاگ ها به گودر و فیس بوک و دیگر شبکه های اجتماعی نقل مکان کردند.
وبلاگ ها در مقابل شبکه های اجتماعی مثل فیس بوک و فرند فید و توییتر با امکاناتی که آنها داشتند، چاره ای جز عقب نشینی نداشت. همین شد که امروز اینترنتی ها و وبلاگی ها شاید 95 درصد زمان حضور روزانه شان در اینترنت را در سایت های اجتماعی سر می کنند و کمتر سری به وبلاگ ها می زنند.
اگرچه این جریان وبلاگ ننویسی موضوعی است که نمی توان خیلی در مقابل آن ایستاد، اما شدت یافتن این جریان هم موضوع خوشایندی نیست. وبلاگ ها در چند سال گذشته تاثیر گذار ترین راه ها بوده اند بر مسائل مختلف از جمله انتخابات ایران و جریان های پس از آن. پس نمی توان به راحتی آنها را کنار زد. این دقیقاً مثل این می ماند که با وجود این همه پیشرفت در عرصه ارتباطات و نامه های الکترونیکی، نامه های کاغذی را فراموش کنیم. درحالی که نامه و نامه نگاری به معنای کاغذی آن همیشه ماندگار و کربردی است.
به نظرم درباره وبلاگ ها هم وضع این چنین است. وبلاگ ها وبلاگ نویس ها باید باشند تا خیلی از جاهای خالی در فیس بوک و توییتر پر شوند، تا اظهار نظرها وجود داشته باشد و شخصیت ها راحت تر و بی واسطه تر با مخاطبان خود تقابل داشته باشند. مطمئناً تاثیری که یک پست وبلاگ بر مخاطب دارد، بسیار بیشتر از کامنت های توییتر و فرند فید است. وبلاگ آتشی است که اگر چه شعله نمی کشد، اما خاموش و سرد نشده است و هنوز می تواند شعله بکشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر